نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
لطفا پاسخ را به عدد انگلیسی وارد کنید:
مرا به خاطر بسپار
ساعت از واقعیت شب گذشته است، البته برای من خیلی وقته شب و روز ماهیت خودش رو از دست داده و دیگه سخت می فهمم نقطه آرامش کجاست جز اون شبی که روی کاناپه اتاق شما جوری خوابیدم که مدت ها بعدش تمام وجودم حس رویش داشت.هر چی بود و نبود در دریای مواج زندگیم […]
ساعت از واقعیت شب گذشته است، البته برای من خیلی وقته شب و روز ماهیت خودش رو از دست داده و دیگه سخت می فهمم نقطه آرامش کجاست جز اون شبی که روی کاناپه اتاق شما جوری خوابیدم که مدت ها بعدش تمام وجودم حس رویش داشت.هر چی بود و نبود در دریای مواج زندگیم همیشه از خودم یه تابلوی آروم به نمایش گذاشتم که خیلی ها به پاش دست زیر چونه زدن و ساعت ها به تماشا نشستند و چندتا هم عجب زیر لب زمزمه کردند.راستی عجب!
این روزها گرفتار خودم شده ام،دیوانه تر از همیشه که حکایتش را بهتر از خودم می دانی! اما دعا کن برای خوب شدن حال روح و جسم که این روزها دست به یقیه یکدیگر شده اند و آرام و قرار ندارند البته این بار هم با مهری که همواره از خدا دیده ام عاقبت بخیر می شوم .
جانا خوبی هایت به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است،سبک تر شده ام مثل پروانه و سفره عشق تو مرا بد جور نمک گیر کرده است.خوب بلد بودی رمز و راز پختن قورمه سبزی را و این روزها وقتی بوی قورمه سبزی در خانه می پیچد پر از حس خوب می شم و گاهی هم این دل نازکی کار دستم می دهم و به عشق قورمه سبزی گریه می کنم…خدایی باید برم ریشه هاشو پیدا کنم که خودم هم به اردیبهشتی بودنم مشکوک شدم.عجب غذایی شد… نان گندم هم که برایم آوردی و به همان جرم دلبستگی آدم و هوا دچار شدم و میراث اجدادی بشریت را به نامت در وجودم زنده ساختم…و امان از عشق…جواب سوال آن شب به صرف چیز برگر را بهتر است همین جا بنویسم.
و تو : یه سوال مسخره بپرسم؟ تا حالا عاشق شدید؟ اون روز سرمو پایین انداختم و چشمامو دزدیدم و گفتم آره…اما حالا میشه یه ثانیه تو چشمای من نگاه کنید؟ببینید سرمو بالا گرفتم و خیره شدم به چشماتون و می خوام بگم باور کنید به همون خدای مهربون که فراتر از عشق تو همین چشم های روبروی من موج میزنه.فراتر از عشق یعنی همین که هستید.یعنی اینکه می شه کنارتون جوری نفس عمیق کشید که تا کف پای آدم آرامش بیداد کنه! آخه چی بگم که وسعت حال منو در این ماجرا وصف کنه.
امشب بعد سه شبانه روز خوابیدن، خسته نیستم، تب هم ندارم، اگه یه پاره سنگ عقلم داشته باشم درست و درمون سر جاشه…یه لحظه نگاهتون رو از من ندزدید که باز سرمو بالا بگیرم و تکرار کنم…بانو جان فراتر از عشق گوشه همین چشم ها خونه داره! خوش به حال ما! خوش به حال روزگار! خوش به حال نیما !
داشتم فکر می کردم همین نمک عشق است که تحمل چهار دیواری این خانه را از همیشه برایم سخت تر کرده است.تازه فهمیده ام طعم محبت و مهربانی را و حریص شده ام که راه فراری پیدا کنم.راستی می دانی این روزها صدقه هایم تنها به نیت سلامتی توست! کاش اینقدر وسیع و مهربان نبودی!!!کاش
گفتم بخوابی برایت خواهم نوشت…اما نمی دانم چرا از تولد اولین کلمه تا به اینجا باران می بارد بر صفحه کلید و انگار صد سال است بهانه و دلتنگی نبودنت در دو چشمم یکجا شده است.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
فاطمه شریفی - خبرگزاری دفاع مقدس : سلام بر خبر آمدنت که با عطر شقایقهای عاشق و نوای حق طلبی همراه بود. ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران، سلام بر تو؛ سلام بر پایان ۳۷ سال انتظار و ساعتها و روزها بیتابی برای رسیدن به لحظه دیدار.
سلام و درود پروردگار بی منتها بر قلوب آراسته به عشق و قدوم برخاسته به مشق! او قلم تکلیف دست می گیرد و می نویسد! خودش می نویسد! بر قامت ما …به به …باورکردنی نیست…عجب لذتی دارد مشق شدن زیر دست و قلم محبوب ازل،آن هم به هر صوم! به هر صوم در مسیر بندگی!…. […]
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر عشق یعنی گل به جای خار باش پل به جای این همه دیوار باش ظهر یک روز گرم تابستانی وارد مجموعه شدیم،تابلو ورودی:داتیس(صنایع غذایی نشاط آور یزد)،حسی شبیه به ورود به یک خانواده گرم و صمیمی همان ابتدای این واحد تولیدی-صنعتی وجود را […]
بهار یکی از باشکوه ترین فصل های طبیعت و زمزمه ای عاشقانه در سایه هنرمندی خداوند است و تمام شیرینی بهار امسال من نیز تو هستی!!!بهار وقتی تو باشی تنها آمدن فروردین و رفتن اسفند نیست در نگاه تو تمام فصل های پیش روی من شکوفه بهاری می دهد و پنجره ها به افتخار حظورت […]