اخلاق کارگزاران از نگاه امام علی (ع)

رفتار شایسته‌ و برخورد نیک‌ مأموران‌ حکومتی‌ با مردم‌، نقش‌ مهمی درایجاد محبوبیت‌ برای‌ حکومت‌ها و جلب‌ خشنودی عمومی‌ دارد. کارگزاران‌ِحکومت‌ در خدمت‌ مردم‌ هستند و باید با مهربانی‌ به‌ نیازهای‌ مردم‌ رسیدگی‌کنند. حُسن‌ خُلق‌ در برخورد با مردم‌ و زیردستان‌ از دستورهای‌ اکید اسلام‌است‌. برخورد خشن‌ با مردم‌ و تحکم‌ و تکبر در برابر […]

رفتار شایسته‌ و برخورد نیک‌ مأموران‌ حکومتی‌ با مردم‌، نقش‌ مهمی درایجاد محبوبیت‌ برای‌ حکومت‌ها و جلب‌ خشنودی عمومی‌ دارد. کارگزاران‌ِحکومت‌ در خدمت‌ مردم‌ هستند و باید با مهربانی‌ به‌ نیازهای‌ مردم‌ رسیدگی‌کنند. حُسن‌ خُلق‌ در برخورد با مردم‌ و زیردستان‌ از دستورهای‌ اکید اسلام‌است‌. برخورد خشن‌ با مردم‌ و تحکم‌ و تکبر در برابر آنان‌ و پاسخ‌ منفی‌ به‌درخواست‌های‌ مشروعشان‌، از اخلاق اسلامی‌ به‌ دور است‌.

اسلام‌، حاکم‌ و کارگزار را پدری‌ مهربان‌ می‌داند که‌ باید با فرزندان‌خویش‌، محبت‌آمیز رفتار کند. تشویق‌ و تنبیه‌ فرزندان‌، برای‌ تربیت‌ درست‌ ورشد و تعالی‌ آن‌ها است‌.

حکومت‌، امانتی‌ در دست‌ کارگزار است‌ که‌ باید به‌ خوبی‌ آن‌ را پاس‌ داشته‌و ابزاری‌ برای‌ گسترش‌ عدل‌ و حق‌ قرار دهد، نه‌ آن‌ که‌ وسیله‌ای‌ برای‌ تسلط‌ برمردم‌ و غارت‌ اموال‌ عمومی‌ قرار گیرد، و این‌، در صورتی‌ میسر است‌ که‌کارگزاران‌ حکومت‌ از سیرت‌ و اخلاق شایسته‌ و پسندیده‌ برخوردار باشند.

حکومت‌ علوی‌ تمام‌ توان‌ خود را برای‌ خدمت‌ به‌ مردم‌ به‌ کار گرفت‌ وکوشید فساد اداری‌ بر جای‌ مانده‌ از گذشته‌ را از بین‌ ببرد. امیرمؤمنان‌(ع) درمدت‌ کم‌تر از پنج‌ سال‌ حکومت‌، در راه‌ اصلاح‌ رابطه‌ کارگزاران‌ با مردم‌،گام‌های‌ مثبتی‌ برداشت‌ و بنیان‌ حکومتی‌ مردم‌ را پی‌ریخت‌. بر کناریی کارگزارانی‌ که‌ خود را در تصرف‌ بیت‌المال‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ مردم‌تام‌الاختیار می‌دانستند و گماردن‌ کارگزاران‌ جدید مورد اعتماد و دارای‌حُسن‌ سابقه‌، گام‌های‌ مثبتی‌ در جهت‌ فراهم‌ سازی‌ خشنودی‌ مردم‌ بود و زمینه‌را برای‌ اجرای‌ احکام‌ حیات‌ بخش‌ اسلام‌ و احقاق‌ حق‌ و اجرای‌ عدالت‌ فراهم‌ساخت‌. امام‌ علی‌(ع) ضوابطی‌ را در گزینش‌ کارگزاران‌ و اصلاح‌ رفتار آن‌هاارائه‌ داد و آنان‌ را به‌ ویژگی‌های‌ اخلاقی‌ شایسته‌ سفارش‌ و به‌ پیراستن‌ خود ازناشایستگی‌ها و آفات‌ اخلاقی‌ ترغیب‌ کرد. این‌ها اموری‌ است‌ که‌ در تنظیم‌درست‌ رابطه‌ کارگزاران‌ با مردم‌ و رفتار با آن‌ها، تأثیر مثبت‌ و سازنده‌ دارد.البته‌ پیش‌ از بیان‌ دیدگاه‌ امیرمؤمنان‌(ع) درباره‌ اخلاق کارگزاران‌، توضیح‌مختصری‌ درباره‌ واژه‌های‌ «اخلاق » و «کارگزاران‌» لازم‌ است‌.

اخلاق

اخلاق در لغت‌، جمع‌ خُلْق‌ و به‌ معنای‌ خوی‌ها و خصلت‌ها است‌. هرچندخوی‌ به‌ خصلت‌های‌ ثابت‌ و استوار در درون‌ انسان‌ها گفته‌ می‌شود که‌ رفتارانسان‌ها براساس‌ آن‌ها شکل‌ می‌گیرد؛ امّا در این‌جا مقصود از اخلاق ، رفتارو آداب‌ برخورد اجتماعی‌ است‌؛ زیرا علم‌ اخلاق هم‌ از روش‌های‌ آراسته‌شدن‌ به‌ خصلت‌های‌ نیک‌ خوب‌ و دوری‌ از خوی‌ها و صفات‌ ناشایست‌ سخن‌می‌گوید و هم‌ از رفتار آدمی‌ بحث‌ می‌کند.

هرچند امروز در تعریف‌ علم‌ اخلاق تمام‌ توجه‌ به‌ رفتار بایسته‌ آدمی‌است‌. ژکس‌ می‌گوید:

علم‌ اخلاق ، عبارت‌ است‌ از تحقیق‌ در رفتار آدمی‌ بدان‌ گونه‌ که‌ بایدباشد.

استاد مطهری‌ می‌نویسد:

علم‌ اخلاق عبارت‌ است‌ از علم‌ زیستن‌، یا علم‌ چگونه‌ باید زیست‌.

وی‌ می‌افزاید:

چگونه‌ زیستن‌ دو شعبه‌ دارد: یک‌، شعبه‌ چگونه‌ رفتار کردن‌ که‌ به‌اعمال‌ انسان‌ مربوط‌ می‌شود و گفتار را هم‌ در بر می‌گیرد که‌ چگونه‌ بایدباشد. دو، چگونه‌ بودن‌ که‌ به‌ خوی‌ها و ملکات‌ انسان‌ مربوط‌ می‌شودکه‌ چگونه‌ و به‌ چه‌ کیفیتی‌ باشد.

ملاصدرا نیز در تعریف‌ علم‌ اخلاق به‌ این‌ دو جهت‌: آگاهی‌ به‌ خوی‌ها وتوجه‌ به‌ رفتار پسندیده‌، اشاره‌ کرده‌ است‌. طبق‌ این‌ تعاریف‌، مقصود ازاخلاق در این‌ جا عام‌ بوده‌ و خوی‌های‌ پسندیده‌ و ناپسند و به‌ طور کلی‌ رفتارافراد و آداب‌ را در بر می‌گیرد. کارگزار باید به‌ اخلاق پسندیده‌ آراسته‌ و ازخوی‌های‌ ناپسند پیراسته‌ باشد و لازم‌ است‌ با توجه‌ به‌ کار و مسؤولیتی‌ که‌ دارد،رفتار و برخوردی‌ احترام‌آمیز از خود نشان‌ دهد چنان‌که‌ عملکرد او باعث‌ناراحتی‌ مراجعه‌ کنندگان‌ نشود و قدرت‌، او را مغرور و منحرف‌ نسازد.

در این‌ مقاله‌ به‌ هر دو دسته‌ از خوی‌ها و رفتارهای‌ پسندیده‌ و ناپسند که‌ درکلام‌ امیرمؤمنان‌(ع) به‌ آن‌، سفارش‌ یا از آن‌، نهی‌ شده‌ می‌پردازیم‌.

کارگزاران‌

کارگزاران‌، یا عمّال‌، اصطلاحی‌ رایج‌ در فرهنگ‌ حکومتی‌ و عامل‌، مفرداصطلاح‌ عمّال‌ است‌. در معنای‌ لغوی‌ عامل‌ گفته‌اند: کسی‌ که‌ امور شخص‌ رادر مال‌، ملک‌ و کار او به‌ عهده‌ گیرد و متولی‌ آن‌ باشد و از همین‌ رو به‌ مسؤول‌دریافت‌ زکات‌، عامل‌ گویند.

بنابراین‌، کارگزار یعنی‌ مباشر و مسؤولی‌ که‌ از طرف‌ شخصی‌ برای‌ اموال‌ ودیگر امور وی‌ برگزیده‌ می‌شود. کارگزار افراد را به‌ کار می‌گمارد، کشاورزان‌ رابازخواست‌ می‌کند و امور مالی‌ را به‌ عهده‌ می‌گیرد. کارگزار نماینده‌ حاکم‌ اسلامی‌است‌ که‌ مسؤولیت‌هایی‌ را از طرف‌ وی‌ در امور اجتماعی‌، سیاسی‌ و نظامی‌عهده‌دار می‌شود؛ از این‌ رو باید امین‌ حاکم‌ اسلامی‌ و مورد اطمینان‌ وی‌ باشد.

واژه‌ کارگزار را می‌توان‌ مترادف‌ کارمند دولت‌ دانست‌ که‌ از سوی‌ مسؤولان‌حکومت‌ یا نمایندگان‌ آنان‌ برگزیده‌ می‌شود و استانداران‌، فرمانداران‌، گردآوران‌زکات‌ و مالیات‌ و نیز دیگر افرادی‌ را که‌ حاکم‌ تعیین‌ می‌کند، دربرمی‌گیرد.

کارگزاران‌ حکومت‌

گزینش‌ کارگزار از سوی‌ حاکم‌ اسلامی‌ با شرایط‌ و ویژگی‌هایی‌ همراه‌است‌ که‌ باید با کار او تناسب‌ داشته‌ باشد. زمانی‌ که‌ حضرت‌ یوسف‌(ع)پیشنهاد می‌کند تا در سال‌های‌ قحطی‌، امور دارایی‌ کشور مصر را به‌ عهده‌ گیرددو صفت‌ برجسته‌، یعنی‌ توانایی‌ نگهداری‌ اموال‌ و آگاهی‌ به‌ کارها را برای‌خود بیان‌ می‌کند:

قال‌ اجْعَلْنی‌ عَل’ی‌ خَزآئِن‌ِ الرْض‌ِ اءِنّی‌ حَفیظ‌ٌ عَلیم‌ٌ.
او (یوسف‌) گفت‌: مرا بر دارایی‌های‌ کشور مسلط‌ ساز زیرا من‌ هم‌ آن‌هارا حفظ‌ می‌کنم‌ و هم‌ در به‌کارگیری‌ آن‌ها آگاهی‌ لازم‌ را دارم‌.

و آن‌گاه‌ که‌ دختر شعیب‌، حضرت‌ موسی‌(ع) را برای‌ کار نزد پدر می‌برد،بر توانایی‌ و امانت‌داری‌ وی‌ تکیه‌ می‌کند:

… ی’ا أَبَت‌ِ اسْتَأْجِرْه‌ُ اءِن‌َّ خَیْرَ مَن‌ِ اسْتَأْجَرْت‌َ الْقَوی‌ُّ المین‌ُ.
…ای‌ پدر، او را اجیر خود کن‌، زیرا بهترین‌ کسی‌ که‌ می‌توانی‌ اجیر کنی‌کسی‌ است‌ که‌ توانا و امانت‌ دار باشد و او چنین‌ است‌.

در آیات‌ فوق‌، شرایط‌ کارگزاران‌، متناسب‌ با وظیفه‌ای‌ که‌ بر دوش‌ دارند،بیان‌ شده‌ است‌. شرایط‌ کلی‌ برای‌ گزینش‌ کارگزار به‌ دو دسته‌ قابل‌ تقسیم‌ است‌:

۱. شرایط‌ بایسته‌

۲. شرایط‌ شایسته‌

شرایط‌ بایسته‌ و لازم‌، ویژگی‌هایی‌ است‌ که‌ بدون‌ آن‌ نمی‌توان‌ شخصی‌ رابرای‌ سمتی‌ برگزید. شجاعت‌ برای‌ ارتشی‌، عدالت‌ برای‌ حاکم‌، عدل‌ و عدم‌عصبانیت‌ برای‌ قاضی‌، از شرایط‌ بایسته‌ است‌؛ از این‌ رو نقل‌ است‌ که‌ امام‌علی‌(ع) در همان‌ روزی‌ که‌، ابوالاسود دئلی‌ را برای‌ قضاوت‌ برگزیده‌ بود اورا عزل‌ کرد. ابوالاسود پرسید: چرا مرا عزل‌ کردی‌؟ به‌ خدا سوگند خیانت‌نکرده‌ام‌ و به‌ من‌ خیانت‌ نشده‌ است‌. [فریب‌ نخورده‌ ام‌]فرمود: به‌ من‌ خبررسیده‌ که‌ هنگام‌ محاکمه‌، سخن‌ گفتن‌ تو از دو طرف‌ دعوا بلندتر است‌.

شرایط‌ شایسته‌، شرایط‌ کمال‌ برای‌ انتخاب‌ اصلح‌ و برتر است‌ که‌ برای‌اِعمال‌ مدیریت‌ موفق‌ از آن‌ بهره‌ برده‌ می‌شود. حضرت‌ علی‌(ع) در عهدنامه‌مالک‌ اشتر، مردم‌ را به‌ هفت‌ گروه‌ تقسیم‌ کرده‌ که‌ چهار گروه‌ آغازین‌ راکارگزاران‌ حکومتی‌ تشکیل‌ می‌دهند: ۱. ارتشیان‌؛ ۲. دبیران‌؛ ۳. قاضیان‌دادگستر؛ ۴. کارگزاران‌ شهرها؛ آن‌ گاه‌ شرایط‌ شایسته‌ و بایسته‌ گزینش‌ این‌چهارگروه‌ را بیان‌ و شیوه‌ برخورد با سه‌ طبقه‌ دیگر را که‌ مردم‌ خراج‌ پرداز،بازرگانان‌ و ضعیفانند ارائه‌ کرده‌ است‌.

در این‌ نوشتار می‌کوشیم‌ تا ارزش‌های‌ اخلاقی‌ مورد تأکید و رذایل‌ اخلاقی‌ نهی‌شده‌ از سوی‌ امیرمؤمنان‌ علی‌(ع) برای‌ کارگزاران‌ حکومتی‌ را تقدیم‌ کنیم‌.

ویژگی‌های‌ اخلاقی‌ کارگزاران‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ فضایل‌ و آفات‌اخلاقی‌ تقسیم‌ کرد.

أ . فضایل‌ اخلاقی‌ کارگزاران‌

گرایش‌ به‌ امور معنوی‌ و تقویت‌ بنیان‌های‌ عقیدتی‌، مانع‌ بسیاری‌ ازانحرافات‌ است‌. کارگزار در نظام‌ اسلامی‌، افزون‌ بر این‌ که‌ خود، ارزش‌ها راپاس‌ می‌دارد، باید دیگران‌ را نیز به‌ این‌ سَمْت‌ حرکت‌ دهد. با توجه‌ به‌ سخنان‌امام‌ علی‌(ع) بیان‌ ارزش‌های‌ اخلاقی‌ را در سه‌ محور پی‌می‌گیریم‌:۱.بنیان‌های‌ اخلاقی‌ کارگزاران‌؛ ۲. اخلاق فردی‌ کارگزاران‌؛ ۳. سلوک‌اجتماعی‌ کارگزاران‌.

از آن‌ جا که‌ قدرت‌ در بسیاری‌ از موارد فسادآور است‌ و دوستی‌ مقام‌ وریاست‌، آخرین‌ چیزی‌ است‌ که‌ از دل‌ مؤمنان‌ راستین‌ بیرون‌ می‌رود، بخش‌فراوانی‌ از فسادهای‌ اقتصادی‌ و سیاسی‌ از مقام‌خواهی‌ و مال‌اندوزی‌ کارگزاران‌سرچشمه‌ می‌گیرد.

حضرت‌ علی‌(ع) می‌فرماید:

دوستی‌ مال‌، باعث‌ فتنه‌، و دوستی‌ ریاست‌ اساس‌ محنت‌ها است‌.

این‌ دوستی‌ها که‌ از آن‌ها به‌ دوستی‌ دنیا تعبیر می‌شود، زمینه‌ فساد، ستم‌،جنایت‌ و گناه‌ را فراهم‌ می‌سازد.

حضرت‌ می‌فرماید:

دوستی‌ دنیا، اساس‌ هر لغزشی‌ است‌.

چه‌ بسا افرادی‌ که‌ در آغاز ورود به‌ کار سیاسی‌، هیچ‌ گونه‌ نظری‌ به‌ مقام‌ وریاست‌ و مال‌اندوزی‌ نداشته‌ امّا با برخورداری‌ از امکانات‌ جدید اجتماعی‌ و رفاه‌اقتصادی‌ و اختیارات‌ گسترده‌، دچار آفت‌های‌ قدرت‌ می‌شوند. فساد اداری‌،رشوه‌، رانت‌خواری‌، تضییق‌ حقوق‌ مردم‌، ستم‌ و… بخشی‌ از این‌ آفات‌ قدرت‌ است‌.

در احادیث‌، حب‌ مقام‌ و مال‌ به‌ دو گرگی‌ تشبیه‌ شده‌اند که‌ به‌ گله‌ بی‌چوپان‌حمله‌ کرده‌اند. و در حدیثی‌ از پیامبر اکرم‌(ص) پیامد مال‌دوستی‌ و مقام‌دوستی‌، نفاق‌ دانسته‌ شده‌ است‌:

دوستی‌ مقام‌ و مال‌ در قلب‌ نفاق‌ می‌رویاند؛ آن‌گونه‌ که‌ آب‌ باعث‌ رویش‌گیاه‌ می‌شود.

بر اساس‌ این‌ سخن‌، دوستی‌ مال‌ و مقام‌، ایمان‌ انسان‌ را نابود می‌کند و به‌همان‌ اندازه‌ در رفتار انسان‌ تأثیر مخرب‌ دارد؛ از این‌ رو برای‌ دوری‌کارگزاران‌ از آفت‌های‌ قدرت‌، بخش‌ پایانی‌ کتاب‌ به‌ آفت‌های‌ اخلاقی‌کارگزاران‌ اختصاص‌ یافته‌ است‌.

۱. بنیان‌های‌ اخلاقی‌ کارگزاران‌

مقصود از بنیان‌های‌ اخلاقی‌، دو دسته‌ از ارزش‌های‌ اعتقادی‌ و اخلاقی‌است‌ که‌ در تکامل‌ شخصیتی‌ کارگزاران‌ تأثیر دارد. دسته‌ نخست‌، بخشی‌
از گرایش‌های‌ معنوی‌ و دینی‌ است‌ که‌ در عمل‌ و رفتار آنان‌ نقش‌ داشته‌ و
در سخنان‌ امیرمؤمنان‌(ع) نیز به‌ آن‌، اشاره‌ شده‌ است‌؛ مانند:
۱. آخرت‌ گرایی‌؛ ۲.خشیت‌ و ترس‌ از خدا؛ ۳. عمل‌ به‌ کتاب‌ و سنت‌؛ ۴.توجه‌ به‌ عبادات‌.

کارگزار باید معنویات‌ را در درون‌ خود تقویت‌ کند ومحور کار خویش‌ راکتاب‌ و سنت‌ قرار دهد تا از خودکامگی‌، استبداد و ستم‌ دور بماند.

دسته‌ دوم‌، بخشی‌ از ویژگی‌ها و صفاتی‌ است‌ که‌ پایه‌ و اساس‌ اخلاق ورفتار کارگزار به‌ شمار می‌رود؛ که‌ عبارتند از: ۱. تقوا؛ ۲. امانت‌داری‌؛ ۳. سیاست‌،بصیرت‌ و آگاهی‌؛ ۴. حق‌ گرایی‌؛ ۵. عدل‌ گرایی‌؛ ۶. اطاعت‌ از امام‌ و رهبر.

۱ ـ تقوا

تقوا از «وقایه‌» گرفته‌ شده‌ و به‌ معنای‌ حفظ‌ کردن‌ خود از عملی‌ است‌ که‌محذور شرعی‌ دارد، و خلاف‌ می‌باشد؛ از این‌ رو تقوا فقط‌ پرهیز از کار زشت‌نیست‌؛ بلکه‌ خصوصیتی‌ است‌ که‌ هم‌ انسان‌ را از زشتی‌ها باز داشته‌ و هم‌ به‌ خیرو نیکی‌ دعوت‌ می‌کند.

نخستین‌ سفارش‌ امیرمؤمنان‌(ع) به‌ کارگزاران‌ خود، تقوا است‌. در آغازعهدنامه‌ مالک‌ اشتر می‌خوانیم‌:

او را فرمان‌ می‌دهد به‌ تقوای‌ الاهی‌ و گزینش‌ طاعت‌ او و پیروی‌ آن‌ چه‌در کتاب‌ خود فرموده‌ از واجبات‌ و سنت‌هایش‌ که‌ کسی‌ جز با پیروی‌ آن‌،راه‌ نیک‌ بختی‌ را نپوید و جز با انکار و تباه‌ کردن‌ آن‌، بدبخت‌ نشود.

آن‌ گاه‌ که‌ امام‌ علی‌(ع) عبدالله بن‌ عباس‌ را بعد از جنگ‌ جمل‌ به‌ استانداری‌بصره‌ برگزید، نخستین‌ سفارش‌ حضرت‌ به‌ او تقوا بود:

ای‌ پسر عباس‌ بر تو باد تقوای‌ الاهی‌.

آن‌ حضرت‌ در فرمان‌ انتصاب‌ محمدبن‌ ابی‌بکر به‌ حکومت‌ مصر، او رابه‌ تقوای‌ الاهی‌ توصیه‌ کرد و در نامه‌ای‌ که‌ مدتی‌ بعد نوشت‌، او و مردم‌ مصررا مجدداً به‌ رعایت‌ تقوا سفارش‌ نمود.

در نهج‌ البلاغه‌ خطبه‌ای‌ به‌ نام‌ «متقین‌» آمده‌ که‌ ویژگی‌ پارسایان‌ رابه‌طور مشروح‌ برشمرده‌ است‌. بنابراین‌، تقوا اساس‌ کار و زیربنای‌ فعالیت‌ها وتلاش‌های‌ کارگزاران‌ اسلامی‌ به‌شمار می‌رود.

۲ ـ ۱. امانت‌داری‌

از ویژگی‌های‌ ضروری‌ کارگزار، امانت‌داری‌ است‌. کارمند باید در انجام‌دادن‌ وظایفی‌ که‌ بر عهده‌ دارد، بکوشد و از هرگونه‌ کوتاهی‌ و بی‌توجهی‌بپرهیزد. کارگزار، امانت‌دار خلیفه‌ مسلمانان‌ است‌ و باید پاسخ‌گوی‌ امام‌ خودباشد. از این‌ جهت‌ در سخنان‌ امام‌ علی‌(ع) حکومت‌ به‌ امانت‌ تعبیر شده‌ است‌.

حضرت‌ در گزینش‌ کاتبان‌ بر این‌ نکته‌ تأکید می‌ورزد که‌ نباید انتخاب‌براساس‌ خوش‌ گمانی‌ صرف‌ و ظاهر آراسته‌ آنان‌ باشد؛ زیرا کسانی‌ که‌ ظاهر رادر نظر می‌گیرند، در بسیاری‌ از موارد خیرخواه‌ نیستند. از این‌ رو می‌فرمایندآنان‌ را از دو راه‌ می‌توان‌ شناخت‌:

نیکوکاری‌ و امانت‌داری‌ که‌ نزد مردم‌ به‌ آن‌ شناخته‌ شده‌اند.

در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ اشعث‌ بن‌ قیس‌، حاکم‌ آذربایجان‌ می‌فرماید:

کار تو برایت‌ طعمه‌ نیست‌؛ بلکه‌ امانتی‌ در گردن‌ تو است‌.

در نامه‌ای‌ به‌ ابن‌ عباس‌ که‌ به‌ اختلاس‌ اموال‌ بصره‌ متهم‌ بود، می‌گوید:

تو با این‌ کارت‌ با امام‌ خویش‌ مخالفت‌ کرده‌، امانت‌ را از بین‌ بردی‌.

در نامه‌ای‌ دیگر به‌ وی‌ می‌نویسد:

من‌ تو را در امانت‌ خود شریک‌ کردم‌…. و مطمئن‌تر از تو به‌ ادای‌امانت‌، نزد من‌ نبوده‌.

از این‌ بخش‌ کلام‌ حضرت‌ استفاده‌ می‌شود که‌ کارگزار، امانت‌دار رهبر وپیشوای‌ مسلمانان‌ بوده‌ و در برابر او پاسخگو است‌. در نامه‌ای‌ به‌ یکی‌ ازمأموران‌ جمع‌ آوری‌ زکات‌ او را از سستی‌ در ادای‌ امانت‌ نهی‌ می‌کند، و درمقابل‌، از کارگزارش‌ در بحرین‌، به‌ سبب‌ حُسن‌ حکومت‌ و ادای‌ امانت‌ تجلیل‌می‌نماید. و از آن‌جا که‌ حکومت‌، امانت‌ است‌، شخصی‌ مانند معاویه‌ راشایسته‌ و امین‌ بر خون‌، احکام‌، ناموس‌ و اموال‌ مردم‌ نمی‌داند.

۳ ـ ۱. حق‌ گرایی‌

امام‌ علی‌(ع) در گفت‌وگویی‌ با ابن‌ عباس‌، هدف‌ خود را از پذیرش‌حکومت‌، برپایی‌ حق‌ می‌داند و می‌گوید:

حکومت‌ از این‌ کفش‌ بی‌ارزش‌، برای‌ من‌ بی‌اهمیت‌تر است‌؛ مگر این‌که‌ حقی‌ را به‌ پا دارم‌ یا باطلی‌ را دفع‌ کنم‌.

مراعات‌ حق‌ در مسائل‌ اقتصادی‌ نیز مانند دیگر حقوق‌ است‌. حضرت‌ به‌قیس‌ بن‌ سعد، استاندار آذربایجان‌ می‌نویسد:

خراجت‌ را به‌ حق‌ بگیر.

یعنی‌ از آن‌چه‌ تعیین‌ شده‌، بیش‌تر و کم‌تر نگیر و همین‌ سفارش‌ را به‌حذیفه‌، حاکم‌ مداین‌ دارد. در عهدنامه‌ مالک‌ اشتر، وقتی‌ او را از همکاری‌ باهمکاران‌ حاکمان‌ فاسد پیشین‌ نهی‌ می‌کند، دستور می‌دهد کسی‌ را به‌ همکاری‌برگزیند که‌ همواره‌ حق‌ را با وجود تلخی‌ آن‌ به‌ او یادآور شود.

همانطور که‌ ملاحظه‌ می‌شود در روایت‌ در مورد حق‌ لفظ‌ «مُر» به‌ کار رفته‌است‌. «مُر»، یعنی‌ تلخی‌ و «مُر حق‌» به‌ معنای‌ تلخی‌ قانون‌ و حق‌ است‌؛ امّا بر اثرکاربرد بسیار اکنون‌ مُر به‌ معنای‌ نص‌ قانون‌ به‌ کار می‌رود؛ زیرا عمل‌ به‌ نص‌قانون‌ برای‌ بسیاری‌ ناگوار و ناراحت‌ کننده‌ است‌. حاکم‌ باید همکارانی‌ داشته‌باشد که‌ حق‌ خدا و حقوق‌ مردم‌ را به‌ او یادآور شده‌ و او نیز از این‌ یادآوری‌ناراحت‌ نشود؛ زیرا حقوق‌ مردم‌ و حق‌ الاهی‌ ثابت‌ است‌. البته‌ حقوق‌ مردم‌ دربسیاری‌ موارد از جانب‌ خود آن‌ها قابل‌ اسقاط‌ و بخشش‌ است‌؛ ولی‌ حق‌خداوند پس‌ از اثبات‌ در محکمه‌ ، قابل‌ اسقاط‌ نیست‌؛ هرچند حقوق‌ الاهی‌ نیز اگردر محکمه‌ ثابت‌ نشود و شخص‌ توبه‌ کند، از طرف‌ خداوند قابل‌ گذشت‌ است‌.

۴ ـ ۱. عدل‌ گرایی‌

اجرای‌ عدالت‌ از وظایف‌ مهم‌ کارگزاران‌ حکومتی‌ است‌. شناخت‌ عدل‌ باعمل‌ به‌ حق‌ و قانون‌ شرع‌ و جلوگیری‌ از ستم‌ افراد به‌ یکدیگر و کیفرمتجاوزان‌ به‌ حقوق‌ دیگران‌ میسر می‌شود. امام‌ علی‌(ع) همیشه‌ کارگزاران‌خود را به‌ این‌ امر مهم‌ سفارش‌، و آنان‌ را به‌ عدل‌ و انصاف‌ فرا می‌خواند. ازنظر حضرت‌، «بهترین‌ سیاست‌ها عدل‌ است‌» و «شهره[به‌ چیزی‌] مانند عدل‌آباد نمی‌شود» و «عدل‌ حیات‌ احکام‌ است‌» و با عدالت‌، «قوام‌ و توانایی‌رعیت‌ حفظ‌ می‌شود».

اینک‌ نمونه‌هایی‌ از سفارش‌های‌ حضرت‌ را در ضرورت‌ عدل‌گرایی‌ وعدالت‌گستری‌ نقل‌ می‌کنیم‌:

۱. در عهدنامه‌ مالک‌ اشتر می‌خوانیم‌:

باید محبوب‌ترین‌ کارها نزد تو آن‌ باشد که‌ به‌ حق‌ نزدیک‌تر و عدل‌ درآن‌ گسترده‌تر است‌… آن‌چه‌ بیش‌تر از همه‌، دیده‌ کارگزاران‌ حکومت‌ راروشن‌ می‌کند، برقراری‌ عدالت‌ در شهرها و پیدایش‌ دوستی‌ میان‌ مردم‌است‌.

۲. دومین‌ سفارش‌ امام‌ علی‌(ع) به‌ ابن‌ عباس‌، هنگام‌ گماردن‌ وی‌ به‌استانداری‌ بصره‌، پس‌ از دعوت‌ به‌ تقوا، برقراری‌ عدالت‌ میان‌ مردم‌ است‌:

ای‌ فرزند عباس‌! بر تو باد تقوای‌ الاهی‌ و عدالت‌ در حق‌ِ کسانی‌ که‌ برآن‌ها حکومت‌ داده‌ شدی‌ و باید با مردم‌ با چهره‌ای‌ باز روبه‌رو شوی‌ وآنان‌ را در مجلس‌ خود جای‌ دهی‌ و با بردباری‌ با آنان‌ برخورد کنی‌.

۳. امیرمؤمنان‌(ع) نه‌ تنها کارگزاران‌ خود را به‌ عدل‌ با مردم‌ مسلمان‌ دعوت‌می‌کرد، بلکه‌ از آنان‌ می‌خواست‌ تا با غیر مسلمان‌ نیز رفتاری‌ عادلانه‌ داشته‌باشند. در عهد نامه‌ای‌ که‌ به‌ محمدبن‌ ابی‌بکر نوشته‌ است‌ می‌خوانیم‌:

واو را فرمان‌ داد به‌ نرمی‌ با مسلمان‌ و خشونت‌ با تبه‌کار و عدل‌ با اهل‌ذمه‌ و انصاف‌ با ستم‌ دیده‌ و سخت‌گیری‌ بر ستم‌کار و گذشت‌ ازمردم‌.

۴. از دیگر سفارش‌های‌ مهم‌ حضرت‌ به‌ مالک‌ اشتر، انصاف‌ داشتن‌ بامردم‌ است‌ و جالب‌ آن‌ که‌ امیرمؤمنان‌(ع) قاضیان‌ را با عدل‌، و کارگزاران‌ را باانصاف‌ و مدارا می‌ستاید؛ زیرا قاضی‌ همیشه‌ باید حق‌ را در نظر بگیرد و به‌مقتضای‌ عدل‌ عمل‌ و رفتار کرده‌ و حکم‌ دهد؛ اما کارگزار لازم‌ است‌ با انصاف‌و مدارا برخورد نماید. انصاف‌ از «نصف‌» و به‌ معنای‌ رعایت‌ عدالت‌ است‌ ودر این‌ تعبیر، به‌ این‌ نکته‌ توجه‌ شده‌ که‌ حاکم‌ در برابر مردم‌ حقوقی‌ دارد ومردم‌ نیز از حقوقی‌ برخوردارند؛ زیرا حق‌ متقابل‌ است‌ و وی‌ باید در ادای‌ حق‌مردم‌، جانب‌ انصاف‌ را در نظر گیرد و خود را برتر و شایسته‌تر از آنان‌ نداند وگاهی‌ لازم‌ است‌ با مدارا برخورد کرده‌ و در برابر مردم‌ و حقوق‌ آن‌ها، از خودگذشت‌ نشان‌ دهد.

۵ ـ ۱. اطاعت‌ از امام‌ و رهبری‌

پیش‌تر گفتیم‌ که‌ کارگزاران‌، امانت‌دار حاکمند و طبیعی‌ است‌ که‌ برای‌ ادای‌درست‌ این‌ امانت‌ باید از دستورهای‌ امام‌ و رهبر پیروی‌ کنند؛ زیرا اوسیاست‌های‌ کلی‌ نظام‌ اسلامی‌ را اعلام‌ می‌کند و بسیاری‌ از قوانین‌ ودستورالعمل‌هایی‌ که‌ در جهت‌ بهسازی‌ وضعیت‌ اجتماعی‌ است‌، از طریق‌ وی‌ـ با واسطه‌ و بی‌واسطه‌ ـ اعلام‌ و بسیاری‌ از رفتارهای‌ اخلاقی‌ براساس‌ سیاستی‌که‌ از سوی‌ حاکم‌ تعیین‌ می‌شود، اعمال‌ می‌گردد. هنگامی‌ که‌ ابن‌ عباس‌، رأیی‌مخالف‌ علی‌(ع) داشت‌، امام‌ به‌ وی‌ فرمود:

این‌ وظیفه‌ تو است‌ که‌ هنگام‌ مشورت‌ نظر خود را اعلام‌ داری‌؛ امّا اگربرخلاف‌ نظر تو عمل‌ کردم‌، باید از دستورهای‌ من‌ پیروی‌ کنی‌.

۲. رفتار فردی‌ کارگزاران‌

بخشی‌ از فضایل‌ اخلاقی‌ را که‌ کارگزار باید به‌ آن‌ آراسته‌ باشد، می‌توان‌تحت‌ عنوان‌ اخلاق فردی‌ بیان‌ کرد. مقصود از اخلاق فردی‌ کارگزار این‌نیست‌ که‌ این‌ ویژگی‌ها هیچ‌ گونه‌ ارتباطی‌ با مردم‌ ندارند؛ بلکه‌ به‌ این‌ معنا است‌که‌ این‌ فضایل‌، خوی‌ و منش‌ کارگزار باشد؛ زیرا اگر شخص‌ خدمتگزار به‌ این‌شایستگی‌های‌ اخلاقی‌ آراسته‌ نباشد، این‌ نگرانی‌ وجود دارد که‌ هنگام‌ دردست‌ گرفتن‌ قدرت‌، کارگزار دچار مشکل‌ فساد اداری‌، استبداد، ستم‌ وسوءاستفاده‌ از قدرت‌ شده‌، به‌ جای‌ خدمت‌ به‌ مردم‌، گرفتار گناه‌ گردد و دردراز مدت‌، نفس‌ وی‌ به‌ ستم‌ و زورگویی‌ عادت‌ کرده‌ و مردم‌ را ناراحت‌ وگرفتار سازد.

با این‌ توضیح‌ به‌ نمونه‌هایی‌ از خصلت‌های‌ پسندیده‌ کارگزار در کلام‌ مولاعلی‌(ع) اشاره‌ می‌کنیم‌:

۱ ـ ۲. فروتنی‌

فروتنی‌ از ارزش‌های‌ اخلاقی‌ اسلام‌ است‌ و تمام‌ افراد به‌ آن‌ سفارش‌شده‌اند؛ اما فروتنی‌ مسؤولان‌ِ حکومت‌، اهمیت‌ و ارزش‌ بیش‌تری‌ دارد.تواضع‌ افراد در برابر صاحبان‌ قدرت‌ و ثروت‌ پسندیده‌ نیست‌؛ ولی‌ تواضع‌صاحبان‌ قدرت‌ در برابر مردم‌ بسیار با ارزش‌ است‌. این‌ گونه‌ تواضع‌ که‌ به‌ آن‌سفارش‌ فراوان‌ شده‌، موجب‌ رفعت‌ و منزلت‌ کارگزاران‌ نزد خداوند شده‌ ونتیجه‌ و فایده‌ آن‌، ایجاد الفت‌ و محبوبیت‌ بین‌ آنان‌ و مردم‌ است‌.

در سخنان‌ امام‌ علی‌(ع) گاهی‌ از ترکیب‌ «خفض‌ جناح‌» که‌ به‌ بعضی‌ تواضع‌افراد بلند مرتبه‌ در برابر اشخاص‌ پایین‌تر از خود است‌، استفاده‌ شده‌ و درمواردی‌ واژه‌ تواضع‌ آمده‌ است‌. حضرت‌ در نامه‌ ۴۶ و ۲۷ نهج‌ البلاغه‌،کارگزاران‌ خود را به‌ خفض‌ جناح‌ در برابر مردم‌ و رعیت‌ سفارش‌ می‌کند و درسخنان‌ خویش‌ در موارد گوناگون‌ بر رعایت‌ این‌ نکته‌ درباره‌ طبقه‌ مستضعف‌تأکید می‌ورزد:

روی‌ خود را بر آنان‌ ]ضعیفان‌[ افروخته‌ مدار و برای‌ خدا تواضع‌ کن‌ تاخدایت‌ رفیع‌ و بلند گرداند و در برابر ناتوانان‌ فروتن‌ باش‌ و به‌ آن‌هابنما که‌ در این‌ کار بدان‌ها نیازمندی‌.

و در ادامه‌ به‌ مالک‌ سفارش‌ می‌کند که‌ برای‌ کار مردم‌ افرادی‌ از اهل‌خشیت‌ و تواضع‌ را برگزیند. همچنین‌ توصیه‌ می‌کند که‌ خود نیز بار عام‌ دهد تامردم‌ نیازهای‌ خود را بیان‌ کنند و در این‌ مجلس‌ عام‌ برای‌ خدا فروتنی‌ کند ونیروهای‌ نظامی‌ و انتظامی‌ را از خود دور سازد تا مردم‌ بدون‌ ترس‌ با وی‌ به‌گفت‌ و گو پردازند.

بخشی‌ از اوقات‌ خود را خاص‌ کسانی‌ کن‌ که‌ به‌ تو نیاز دارند. خود رابرای‌ کار آنان‌ فارغ‌ دار و در مجلسی‌ عمومی‌ بنشین‌ و در آن‌ مجلس‌ دربرابر خدایی‌ که‌ تو را آفریده‌، فروتن‌ باش‌.

فروتنی‌ حاکم‌ در برابر مردم‌ زیبا است‌؛ اما در برابر ثروتمندان‌ وقدرتمندان‌ جامعه‌ روا نیست‌؛ زیرا از دید حضرت‌، کسی‌ که‌ در برابرثروتمندی‌ برای‌ ثروتش‌ تواضع‌ کند، یک‌ سوم‌ دین‌ خود را از دست‌ می‌دهد.

۲ ـ ۲. پارسایی‌

پارسایی‌ (وَرَع‌َ) از فضایل‌ ارزشمند اخلاقی‌ برای‌ همه‌ از جمله‌ کارگزاران‌است‌، و در سالم‌سازی‌ فضای‌ کار و جلوگیری‌ از فساد مالی‌، تبعیض‌ و اسراف‌آن‌ها تأثیر بسیار دارد. اصل‌ وَرَع‌ را در لغت‌ خود نگهداری‌ از کارهای‌ حرام‌دانسته‌اند که‌ بعد به‌ استعاره‌ در خودداری‌ از کارهای‌ حلال‌ و مباح‌ِ دارای‌ شبهه‌به‌ کار رفته‌ است‌. وَرَع‌ به‌ معنای‌ رها ساختن‌ حرام‌ و توقف‌ در برابر کارهایی‌است‌ که‌ شبهه‌ حرمت‌ و اولویت‌ ترک‌ دارد؛ از این‌ رو امام‌ علی‌(ع) وَرَع‌ را به‌زهد و مطلق‌ پرهیز تفسیر کرده‌، درباره‌ زهد می‌فرماید:

پارسایی‌ هنگام‌ [مواجهه‌ با] حرام‌ها است‌.

توقف‌ هنگام‌ برخورد با شبهه‌ را از مصادیق‌ ورع‌ شمرده‌ و برترین‌پارسایی‌ دانسته‌ است‌. در عهدنامه‌ مالک‌ اشتر، پارسایی‌ از شرایط‌کارگزاران‌ و قاضیان‌ ذکر شده‌ است‌؛ زیرا با اختیاراتی‌ که‌ حاکم‌ و قاضی‌دارد، امکان‌ توجیه‌ کارهای‌ شبهه‌ناک‌ و اموال‌ مشکوک‌ فراوان‌ است‌ و وقتی‌مالک‌ را از همکاری‌ با کارگزاران‌ و حاکمان‌ فاسد پیشین‌ نهی‌ می‌کند، وی‌ را به‌همکاری‌ با افراد پارسا و راستگو فرا می‌خواند.

در نامه‌ خود به‌ عثمان‌ بن‌ حنیف‌، وی‌ را به‌ سبب‌ شرکت‌ در یک‌ میهمانی‌اشرافی‌ شبهه‌ ناک‌ سرزنش‌ می‌کند و تأکید می‌ورزد که‌ همگان‌ در این‌ امورباید از امام‌ خود پیروی‌ و به‌ زندگی‌ ساده‌ وی‌ توجه‌ کنید و از آن‌جا که‌نمی‌توانید مانند علی‌ باشید، با ورع‌، تلاش‌، عفت‌ و عدالت‌خواهی‌ به‌ یاری‌علی‌ بشتابید. امام‌ علی‌(ع) زمانی‌ که‌ یارانش‌ به‌ یورش‌ ضحاک‌ بن‌ قیس‌ وغارت‌ مردم‌ بی‌اعتنا می‌مانند، غلفت‌ آنان‌ را در ترک‌ جهاد که‌ گناه‌ است‌،برخاسته‌ از بی‌پروایی‌ و عدم‌ وَرَع‌ آن‌ها می‌داند.

۳ ـ ۲. حلم‌ و شرح‌ صدر

بردباری‌ در برابر سخنان‌ ناآگاهانه‌ و رفتار نامناسب‌ دیگران‌ را می‌توان‌حلم‌ نامید. در تعریف‌ آن‌ گفته‌اند:

حلم‌ آن‌ است‌ که‌ نفس‌ به‌ گونه‌ای‌ آرامش‌ داشته‌ باشد که‌ غضب‌، آن‌ را به‌آسانی‌ به‌ حرکت‌ نیاورد و هنگام‌ دریافت‌ آن‌چه‌ نمی‌پسندد، مضطرب‌ ونگران‌ نشود.

در کتاب‌های‌ اخلاق ، بیش‌ترین‌ کاربرد حلم‌ (بردباری‌)، هنگام‌ اظهارات‌ جاهلانه‌افراد دانسته‌ شده‌ است‌. بدین‌ جهت‌، علم‌ بی‌حلم‌ ارزش‌ ندارد و از نگاه‌ حضرت‌علی‌(ع) شجاع‌ترین‌ مردم‌ کسی‌ است‌ که‌ با بردباری‌ بر جهل‌ پیروز گردد. آن‌حضرت‌ حلم‌ را اصل‌ و اساس‌ ریاست‌ می‌داند و می‌فرماید:

حلیم‌ کسی‌ است‌ که‌ چون‌ آزار بیند، صبر کند و آن‌ گاه‌ که‌ به‌ وی‌ ستم‌شود، بگذرد.
فایده‌ حلم‌، وفاق‌ و محبوبیت‌ است‌

از این‌ رو کارگزار موفق‌ کسی‌ است‌ که‌ در برابر اظهارات‌ افراد، غضبناک‌نشده‌ و تصمیم‌ نابه‌جا نگیرد. بدین‌ سبب‌ بردباری‌ در کلام‌ علی‌(ع) از شرایط‌قاضی‌ دانسته‌ شده‌؛ البته‌ بردباری‌ در برابر گناهان‌ و خلاف‌ها ناپسند است‌ وخداوند چنین‌ انسان‌های‌ حلیمی‌ را لعنت‌ می‌کند.

شرح‌ صدر به‌ معنای‌ گشادگی‌ دل‌ و کنایه‌ از آمادگی‌ برای‌ پذیرش‌ حق‌است‌. همچنین‌ به‌ معنای‌ دلخوشی‌ به‌ چیزی‌ نیز می‌آید، و در برابر آن‌، ضیق‌قلب‌ قرار دارد که‌ کنایه‌ از غم‌ و اندوه‌ است‌. امام‌ علی‌(ع) می‌فرماید:

گشادگی‌ سینه‌، وسیله‌ ریاست‌ است‌.

تحمل‌ پذیرش‌ سخنان‌ دیگران‌ نشانه‌ سعه‌ صدر است‌ و دو چیز باعث‌ آن‌ می‌شود:

۱. یاد خدا:

یاد خدا سعه‌ صدر است‌.

۲. قرائت‌ قرآن‌:

برترین‌ ذکر، قرآن‌ است‌ که‌ سینه‌ها با آن‌ گشایش‌ می‌یابد و نهان‌ دل‌هاروشن‌ می‌شود.

۴ ـ ۲. سخاوت‌

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
قصه حیاتی یزد

ویژگی‌ بخشندگی‌ در کارگزار، وی‌ را به‌ سمت‌ کمک‌ به‌ مردم‌ سوق‌ داده‌ واز بُخل‌ و انباشت‌ دارایی‌ها به‌ بهانه‌های‌ واهی‌ و احتیاط‌های‌ بی‌مورد بازمی‌دارد. امام‌ علی‌(ع) در نامه‌ای‌ به‌ مالک‌، بر سخاوت‌ و جوانمردی‌کارگزارانش‌ تأکید دارد:

همواره‌ خود را متصل‌ گردان‌ به‌ کسانی‌ که‌ صاحب‌ فتوت‌ و مردانگی‌ و بانسب‌ هستند و از خاندانی‌ پارسا و سابقتی‌ نیکو برخوردارند و نیز اهل‌بزرگواری‌، شجاعت‌، بخشندگی‌ و جوانمردی‌اند؛ چرا که‌ اینان‌بزرگواری‌ را در خود فراهم‌ کرده‌ و نیکویی‌ها را گرد آورده‌اند.

حضرت‌ در ویژگی‌ها و شرایط‌ قاضی‌ نیز بر علم‌، حلم‌، پارسایی‌ وسخاوت‌ وی‌ تأکید می‌کند؛ زیرا انسان‌ بخشنده‌ کم‌تر در معرض‌ آفت‌ رشوه‌ وخلاف‌ قرار می‌گیرد و با سخاوتی‌ که‌ دارد می‌تواند وابستگی‌ مالی‌ را از خوددور سازد. امام‌ درباره‌ ثمره‌ و نتایج‌ سخاوت‌ می‌فرماید:

بزرگان‌ بهشت‌، سخاوتمندان‌ و پرهیزگارانند.

۵ ـ ۲. شجاعت‌ و قاطعیت‌

شجاعت‌ از خصلت‌های‌ باارزش‌ و والای‌ انسانی‌ است‌ که‌ هر کس‌ از آن‌برخوردار باشد، عزیز می‌شود. جامعه‌ای‌ که‌ شجاع‌ باشد، زندگی‌ خود راآبرومندانه‌ و با عزت‌ می‌گذراند. کسی‌ که‌ با بسیاری‌ از مسائل‌ امنیتی‌، نظامی‌ وتوطئه‌های‌ گوناگون‌ سر و کار دارد، باید روحیه‌ شجاعت‌ و دلاوری‌ داشته‌ باشدتا بتواند جامعه‌ را اداره‌ کند و چنین‌ فردی‌ می‌تواند در اجرای‌ احکام‌ اسلامی‌از خود قاطعیت‌ نشان‌ داده‌ و از کسی‌ نهراسد.

شجاعت‌ و بزرگواری‌ ارتشیان‌ یکی‌ از ویژگی‌های‌ نیک‌ است‌؛ چنان‌ که‌حضرت‌ علی‌(ع) در نامه‌ به‌ مالک‌ اشتر آن‌ را از شرایط‌ ارتشیان‌ برگزیده‌دانسته‌ است‌؛ زیرا از نظر وی‌، زکات‌ شجاعت‌، جهاد در راه‌ خدا و نتیجه‌ آن‌،غیرت‌ دینی‌ و آفت‌ آن‌، از دست‌ دادن‌ تصمیم‌ است‌. بنابراین‌، انسان‌ شجاع‌می‌تواند انسانی‌ قاطع‌ باشد و در اجرای‌ قوانین‌ الاهی‌ قاطعیت‌ به‌ خرج‌ دهد.ازاین‌ نظر امیرمؤمنان‌(ع) بر قاطعیت‌ قاضی‌ در اجرای‌ احکام‌ الاهی‌ تأکیددارد:

آن‌ قاضی‌ را برگزین‌ که‌ چون‌ حق‌ و حکم‌ روشن‌ شد، در داوری‌ بیش‌تراز همه‌ با قاطعیت‌ حکم‌ دهد؛ کسی‌ که‌ ستایش‌ فراوان‌ وی‌ را به‌خودبینی‌ نکشاند و اغراق‌ گویی‌ ]در تعریف‌ از وی‌[ او را به‌ انحراف‌ ازحق‌ مایل‌ نسازد و گوش‌ به‌ تبلیغ‌ ندهد.

افراد بسیاری‌ بر اثر تبلیغات‌ و شایعات‌، از اجرای‌ احکام‌ اسلام‌ دست‌برداشته‌ و اجرای‌ آن‌ احکام‌ را بر خلاف‌ مصلحت‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ و در پی‌دارنده‌ مخالفت‌های‌ جهانی‌ می‌دانند؛ امّا امام‌ علی‌(ع) همه‌ این‌ مسائل‌ را دراجرای‌ احکام‌ نادیده‌ می‌گرفت‌ و از پناه‌ بردن‌ یارانش‌ به‌ دربار معاویه‌ به‌ سبب‌گریز از مجازات‌ هراسی‌ نداشت‌؛ زیرا آنان‌ از هدایت‌ و حق‌، به‌ گمراهی‌ وجهل‌ پناه‌ برده‌ بودند.

۶ ـ ۲. زهد و ساده‌ زیستی‌

زهد یعنی‌ عدم‌ علاقه‌ و وابستگی‌ به‌ دنیا، تأسف‌ نخوردن‌ بر از دست‌ دادن‌نعمات‌ مادی‌ و دنیایی‌ و شادنشدن‌ به‌ آن‌ چه‌ در آینده‌ به‌ دست‌ او می‌آید.زهد به‌ معنای‌ فقر و ناداری‌ نیست‌؛ بلکه‌ به‌ معنای‌ دل‌ نبستن‌ به‌ دنیا است‌. به‌ کسی‌زاهد گفته‌ می‌شود که‌ با امکان‌ استفاده‌ از نعمت‌های‌ دنیایی‌ و بهره‌مند شدن‌ ازآن‌، زهد بورزد. کارگزاری‌ که‌ قدرت‌ و بیت‌ المال‌ را در اختیار دارد، زهدش‌باارزش‌ و سازنده‌ است‌. انسان‌ زاهد می‌تواند با زندگی‌ ساده‌ برای‌ دیگران‌ الگوباشد. حضرت‌ علی‌(ع) با این‌ که‌ در رأس‌ حکومت‌ بود، زندگی‌ زاهدانه‌ای‌داشت‌ و هدایایی‌ را که‌ برایش‌ می‌آوردند، به‌ مردم‌ می‌داد و می‌گفت‌:

من‌ از دنیای‌ شما به‌ دو جامه‌ و دو قرص‌ نان‌ بسنده‌ کردم‌؛ در حالی‌ که‌می‌توانستم‌ غذای‌ خود را از عسل‌ مصفا و مغز گندم‌ قرار دهم‌ و ازپارچه‌ ابریشم‌ استفاده‌ کنم‌.

آن‌ حضرت‌ هیچ‌ گاه‌ زهد را به‌ معنای‌ ترک‌ زندگی‌ و گوشه‌نشینی‌نمی‌دانست‌ و زمانی‌ که‌ عاصم‌ بن‌ زیاد، زن‌ و فرزند خود را رها کرده‌ و به‌عبادت‌ پرداخته‌ و مدعی‌ شده‌ بود که‌ به‌ امیرالمؤمنین‌(ع) اقتدا می‌کند،حضرتش‌ به‌ او فرمود:

وای‌ بر تو! من‌ چون‌ تو نیستم‌؛ چرا که‌ خداوند بر رهبران‌ حق‌ واجب‌کرده‌ خود را با مردم‌ تهیدست‌ برابر نهند تا تهیدست‌ را اندوه‌ فقرش‌ به‌هیجان‌ نیاورد و هلاک‌ نسازد.

امام‌ علی‌(ع) زهد را ثمره‌ و نتیجه‌ یقین‌ می‌داند و آن‌ را به‌ کوتاهی‌ آرزو،و شکر هنگام‌ نعمت‌ و پارسایی‌ در مواجهه‌ با حرام‌ تفسیر کرده‌ است‌.حضرت‌ زهد را خوی‌ و خصلت‌ پرهیزگاران‌ و سجیه‌ توبه‌کنندگان‌ می‌شمارد.کارگزاری‌ که‌ زهدپیشه‌ باشد و در پی‌ تجملات‌ و زندگی‌ اشرافی‌ نرود، به‌خوبی‌ می‌تواند از حقوق‌ مردم‌ دفاع‌ کرده‌ و در خدمت‌ آن‌ها باشد.

۷ ـ ۲. نظم‌

نظم‌، رمز توفیق‌ مدیر است‌. مدیری‌ که‌ در کارهای‌ خود نظم‌ نداشته‌ و کارها رابه‌ موقع‌ و در زمان‌ خود انجام‌ ندهد، پس‌ از مدتی‌ با انبوهی‌ از مشکلات‌،نابسامانی‌ها و کارهای‌ عقب‌ افتاده‌ روبه‌رو می‌شود؛ اما انسان‌ منظم‌،هم‌ به‌ کارهای‌روزانه‌ خود می‌رسد وهم‌ با نظم‌ خود خشنودی‌ مراجعه‌ کنندگان‌ را فراهم‌می‌سازد. امیرمؤمنان‌(ع) مالک‌ اشتر را به‌ نظم‌ دعوت‌ کرده‌ می‌فرماید:

کار هر روز را در همان‌ روز انجام‌ ده‌ که‌ برای‌ هر روز کاری‌ مخصوص‌به‌ آن‌ است‌.

از واپسین‌ وصایای‌ حضرت‌ به‌ فرزندانش‌ امام‌ حسن‌(ع) و امام‌ حسین‌(ع)،دعوت‌ به‌ نظم‌ است‌:

من‌ شما دو تا و تمام‌ فرزندان‌ و خاندان‌ خود و کسی‌ را که‌ نامه‌ام‌ به‌ اوبرسد، به‌ تقوای‌ الاهی‌ و نظم‌ در کارها سفارش‌ می‌کنم‌.

نظم‌ در کارها حکایت‌ از انسجام‌ عقل‌ و درایت‌ افراد دارد و اختلاف‌،کارهای‌ منظم‌ و منسجم‌ را فاسد نموده‌ و از بین‌ می‌برد.

۳. سلوک‌ اجتماعی‌ کارگزاران‌

علم‌ اخلاق از علومی‌ است‌ که‌ در حوزه‌ آداب‌ و رسوم‌ به‌ مطالعه‌ در رفتارانسانی‌ و ارزش‌های‌ اخلاقی‌ پرداخته‌ و با رهبری‌ حیات‌ انسان‌ها، روابط‌ ومناسبات‌ اعضای‌ گوناگون‌ تشکیل‌دهنده‌ جامعه‌ را مورد توجه‌ قرار می‌دهد.مقصود ما بخشی‌ از این‌ رفتارها و ارزش‌های‌ امیرمؤمنان‌(ع) است‌ که‌ به‌کارگزاران‌ خود در چگونگی‌ رفتار با مردم‌ سفارش‌ کرده‌ است‌. نتیجه‌ عمل‌ به‌این‌ ارزش‌ها و رفتارهای‌ اجتماعی‌ پسندیده‌، توفیق‌ کارگزار در وظیفه‌ای‌ است‌که‌ به‌ عهده‌ دارد. برخورد نیک‌ و رفتار پسندیده‌ حاکم‌ با مردم‌ از تنش‌های‌اجتماعی‌ و نگرانی‌های‌ مردم‌ کاسته‌ و آنان‌ را به‌ سمت‌ سالم‌سازی‌ ارتباط‌ خودبا حاکم‌ سوق‌ می‌دهد. از طرف‌ دیگر، پایبندی‌ به‌ این‌ ارزش‌ها و عمل‌ به‌ آن‌هاحاکم‌ را از استبداد، ستم‌، تکبر و ناآگاهی‌ از اوضاع‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌بازمی‌دارد و در مسیر عمل‌ به‌ اهداف‌ و وظایف‌ حکومتی‌ قرار می‌دهد.

۱ ـ ۳. رفق‌ و احسان‌

احسان‌ و نیکی‌ به‌ افراد شایسته‌ و صالح‌، موجب‌ تشویق‌ آنان‌ به‌ کارهای‌پسندیده‌ شده‌ و سخت‌گیری‌ به‌ انسان‌های‌ شرور و فاسد، آنان‌ را از ادامه‌ خلاف‌باز می‌دارد.

احسان‌ به‌ معنای‌ نیکی‌ به‌ کسی‌ است‌ که‌ شایستگی‌ آن‌ را دارد، یا انجام‌اعمال‌، آن‌ گونه‌ که‌ شایسته‌ است‌؛ مانند احسان‌ به‌ پدر و مادر که‌ در قرآن‌آمده‌، یا احسان‌ به‌ خویشاوندان‌؛ چون‌ سزاوار آنند. احسان‌ حاکم‌ نیز باید افرادصالح‌ را که‌ شایسته‌ و سزاوار آن‌ هستند، دربرگیرد و اگر گاهی‌ درباره‌ دیگران‌سفارش‌ می‌شود، به‌ معنای‌ بخشش‌ و سپاس‌گزاری‌ است‌. امام‌ علی‌(ع) به‌کارگزاران‌ خود از جمله‌ قیس‌ بن‌ سعد، استاندار مصر، سفارش‌ می‌کند که‌ به‌نیکوکاران‌ احسان‌ نموده‌ و بر افراد مشکوک‌ سخت‌ بگیرد و با عموم‌ مردم‌ بامدارا برخورد کند.

گویا دستور حضرت‌ علی‌(ع) به‌ قیس‌، متناسب‌ با شرایط‌ اجتماعی‌ آن‌ زمان‌مختصر صادر شد که‌ عده‌ای‌ نیک‌اندیش‌ و گروهی‌ مخالف‌ و مرتبط‌ با معاویه‌ در آن‌سرزمین‌ وجود داشتند که‌ از آن‌ها به‌ «مریب‌» (مشکوک‌) یاد شده‌ است‌.

رفق‌ را به‌ معنای‌ لطف‌ ـ و ضد عُنف‌ و اجبار ـ و نرمی‌ و لطافت‌ در انجام‌کارها دانسته‌اند. کارگزار اسلامی‌ لازم‌ است‌ با عموم‌ مردم‌ با تساهل‌ و مدارا ونرمی‌ رفتار کند. البته‌ این‌ لطف‌ شامل‌ انسان‌های‌ «مشکوک‌» نمی‌شود.

امیرمؤمنان‌(ع) در مواردی‌ دستور می‌دهد که‌ شدت‌ را باید با نرمی‌ و رفق‌همراه‌ ساخت‌.

شدت‌ را با مدارا درآمیز و آن‌جا که‌ رفق‌ مناسب‌تر است‌، مدارا کن‌.

مشابه‌ این‌ سخن‌ حضرت‌ هنگام‌ اعزام‌ مالک‌ اشتر به‌ مصر نقل‌ شده‌ که‌ می‌فرماید:

درکارهای‌ مهم‌ خود از خداوند یاری‌ بخواه‌. شدت‌ را با نرمی‌ درآمیز وآن‌ جا که‌ رفق‌ و مدارا بهتر است‌، عزم‌ خود را بر شدت‌ و سخت‌گیری‌جزم‌ مکن‌؛ ال زمانی‌ که‌ جز شدت‌ چاره‌ای‌ نباشد.

اصل‌ نخستین‌ در رفتار مدیر و کارگزار، رفق‌ و مدارا است‌ که‌ نتیجه‌کاربردی‌ آن‌، توفیق‌ است‌. حضرت‌ می‌فرماید:

اصل‌ سیاست‌، به‌کارگیری‌ رفق‌ است‌.
رفق‌ و مدارا نیکو سیاستی‌ است‌.

شدت‌ فقط‌ درباره‌ افراد مشکوک‌ اعمال‌ می‌شود و در برخورد با دیگران‌اصل‌ بر مدارا است‌.

۲ ـ ۳. گذشت‌

مهربانی‌ با مردم‌ و برخورد پسندیده‌ با آن‌ها از دستورات‌ امیرمؤمنان‌(ع)است‌. چنان‌چه‌ افرادی‌ خطا و جرمی‌ مرتکب‌ شوند، در صورت‌ امکان‌ باید ازلغزش‌ آنان‌ گذشت‌؛ زیرا گذشت‌ در موارد بسیاری‌ در مقایسه‌ با کیفر ومجازات‌ تأثیر بیش‌تری‌ در اصلاح‌ افراد دارد. امام‌ علی‌(ع) در نامه‌ خود به‌مالک‌ اشتر بر این‌ نکته‌ تأکید می‌کند و می‌فرماید:

همان‌ گونه‌ که‌ خود عفو خداوند را انتظار داری‌، از خطای‌ مردم‌ در گذر.دل‌ خویش‌ را با مهر به‌ رعیت‌ سرشار ساز و به‌ آنان‌ محبت‌ و لطف‌ نما.برای‌ آن‌ها درنده‌ای‌ خونخوار مباش‌ که‌ خوردنشان‌ را غنیمت‌ شماری‌؛چه‌ این‌ که‌ رعیت‌ دو دسته‌اند: یا برادر دینی‌ تواند یا در آفرینش‌ با توبرابرند که‌ از آنان‌ لغزش‌ سر می‌زند و دچار انحراف‌ می‌شوند و خواسته‌و ناخواسته‌ دستشان‌ به‌ ناروا و خطا آلوده‌ می‌گردد؛ پس‌ آنان‌ را موردعفو قرار ده‌، از گناهشان‌ در گذر؛ چنان‌ که‌ دوست‌ داری‌ خدا بر توببخشاید و از گناهانت‌ درگذرد… بر بخشایش‌ پشیمان‌ مشو و بر کیفرشادی‌ مکن‌ و به‌ مجازات‌ کاری‌ که‌ راه‌ حل‌ دارد، شتاب‌ منما.

عفو، گذشت‌ از خطا و گناه‌ است‌ و صفح‌، در کلام‌ حضرت‌ به‌ معنای‌گذشت‌ و اِعراض‌ از خطاها و کارهایی‌ است‌ که‌ افراد در برخورد با حاکم‌ انجام‌داده‌اند؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ گویا اتفاقی‌ نیفتاده‌ است‌. در معنای‌ صفح‌ می‌فرماید:

صفح‌ آن‌ است‌ که‌ شخص‌ از آن‌ چه‌ علیه‌ او انجام‌ داده‌اند بگذرد و درباره‌چیزی‌ که‌ او را غضبناک‌ می‌کند بردباری‌ نشان‌ دهد.

امیرمؤمنان‌(ع) صفح‌ و گذشت‌ را از بهترین‌ خوی‌ها می‌داند. و آن‌ رانمونه‌ عالی‌ بردباری‌ می‌شناسد. و بردبار را کسی‌ می‌داند که‌ هنگام‌ توانایی‌عفو کند. از کلام‌ حضرت‌ استفاده‌ می‌شود که‌ گذشت‌ِ از لغزش‌ از ارزش‌های‌اجتماعی‌ است‌. او بدترین‌ مردم‌ را کسی‌ می‌داند که‌ از لغزش‌ نگذرد و عیب‌هارا نپوشاند و عفو را هم‌ ردیف‌ عدل‌ و زینت‌ِ سیاست‌ می‌داند:

زینت‌ِ سیاست‌، عدل‌ در حکومت‌ و گذشت‌ هنگام‌ قدرت‌ است‌.

امیرمؤمنان‌(ع) گذشت‌، سخاوت‌، فروبردن‌ خشم‌ و بردباری‌ را از خوی‌ وعادات‌ بزرگان‌ می‌شمارد. از سخن‌ حضرت‌ می‌توان‌ استفاده‌ کرد که‌ درمجازات‌ خطا کاران‌ نباید شتاب‌ کرد و چنانچه‌ اظهار پشیمانی‌ کردند، عذرآن‌ها پذیرفته‌ شود که‌ این‌ خود، زمینه‌ ایجاد کینه‌ را از بین‌ می‌برد:

ای‌ مالک‌! گره‌های‌ هر کینه‌ای‌ را که‌ از مردم‌ در دل‌ داری‌ بگشای‌ ورشته‌ هر دشمنی‌ و انتقام‌ را پاره‌ کن‌ و عذر را بپذیر و حدود را در شبهه‌هاترک‌ و دفع‌ کن‌ و خود را از آن‌ چه‌ برایت‌ آشکار نیست‌، ناآگاه‌ گیر.

پذیرش‌ عذر و سقوط‌ حدود شرعی‌ با شبهه‌، حکایت‌ از آن‌ دارد که‌ عفودر حدود شرعی‌ نیز وجود دارد؛ یعنی‌ تا زمانی‌ که‌ خلافی‌ اثبات‌ نشده‌. برابرضوابط‌ شرعی‌ حد آن‌ ساقط‌ می‌شود و نباید بر اثبات‌ جرم‌ اصرار داشت‌ و بایدعذرخواهی‌ افراد را پذیرفت‌.

حضرت‌ یک‌ مورد را از عفو استثنا کرده‌ و آن‌ در مورد کسی‌ است‌ که‌ باآگاهی‌ و بصیرت‌ در پی‌ گناه‌ رفته‌ است‌:

گناه‌ کار آگاه‌، شایسته‌ عفو نیست‌.

۳ ـ ۳. توجه‌ به‌ نفع‌ عمومی‌

رفتار کارگزاران‌ نباید به‌ گونه‌ای‌ باشد که‌ فقط‌ عده‌ای‌ خاص‌ بر گرد او جمع‌شده‌ و تنها در جذب‌ و حفظ‌ منافع‌ آن‌ها بکوشد؛ بلکه‌ باید تلاش‌ نماید تا عمل‌و رفتارش‌ تمام‌ مردم‌ را جذب‌ نموده‌ و در جهت‌ منافع‌ عمومی‌ مردم‌ حرکت‌کند؛ زیرا خشنودی‌ جمعی‌ خاص‌، نارضایتی‌ عمومی‌ را در پی‌ دارد؛ امّارضایت‌ عمومی‌، ناخشنودی‌ خواص‌ را می‌پوشاند. امام‌ علی‌(ع) تفاوت‌ این‌دو رفتار و منش‌ را به‌ خوبی‌ تبیین‌ فرموده‌ است‌:

باید محبوب‌ترین‌ کارها نزد تو آن‌ باشد که‌ به‌ حق‌ نزدیک‌تر و عدل‌ درآن‌ گسترده‌تر است‌ و خشنودی‌ رعیت‌ در آن‌ بیش‌تر تأمین‌ می‌شود؛زیرا ناخشنودی‌ عامه‌ مردم‌، خشنودی‌ نزدیکان‌ را بی‌اثر می‌کند و خشم‌نزدیکان‌ و خاصه‌، با رضایت‌ مردم‌، پوشیده‌ می‌شود.

در تحف‌ العقول‌ در ادامه‌ سخنان‌ حضرت‌ آمده‌ است‌:

باید تمام‌ توجه‌ به‌ عموم‌ مردم‌ باشد؛ و بر اموری‌ تکیه‌ کن‌ که‌ منفعت‌ آن‌عمومی‌تر و خوش‌ سرانجام‌تر است‌.

ابوالحسن‌ عامری‌ سخنی‌ را که‌ از نهج‌ البلاغه‌ نقل‌ کردیم‌، در کتاب‌ خود،زیر عنوان‌ «قانون‌ بزرگ‌ در سیاست‌» گزارش‌ کرده‌ است‌.

امیرمؤمنان‌(ع) برترین‌ مردم‌ را کسی‌ می‌داند که‌ به‌ مردم‌ بیش‌تر نفع‌می‌رساند. از دید حضرت‌، محبوب‌ترین‌ افراد نزد کارگزاران‌ باید کسانی‌باشند که‌ درجهت‌ منافع‌ مردم‌ کوشش‌ بیش‌تری‌ می‌کنند و دورترین‌ مردم‌ نزدآن‌ها باید کسانی‌ باشند که‌ عیوب‌ مردم‌ را می‌جویند.

توجه‌ به‌ این‌ نکته‌ ضرورت‌ دارد که‌ جلب‌ رضایت‌ مردم‌ نباید در جهت‌ گناه‌و برخلاف‌ دستور خدا باشد؛ زیرا چنین‌ جلب‌ نظری‌ مورد نظر شارع‌ نیست‌ وگناه‌ مردم‌ به‌ عهده‌ او خواهد بود.

چقدر بزرگ‌ است‌ گناه‌ کسی‌ که‌ خشنودی‌ مخلوق‌ را با دشمنی‌ خالق‌می‌جوید.

رضایت‌ حق‌ همیشه‌ باید بر رضایت‌ مردم‌ مقدم‌ شمرده‌ شود؛ زیرا کسب‌رضایت‌ حق‌، در نهایت‌، ستایش‌ و خشنودی‌ مردم‌ را در پی‌ خواهد داشت‌:

کسی‌ که‌ در جست‌وجوی‌ رضایت‌ خدا با ناخشنودی‌ مردم‌ باشد،خداوند سرزنش‌ کنندگان‌ او را به‌ ستایش‌گران‌ تبدیل‌ می‌کند.

بنابراین‌، توجه‌ به‌ رضایت‌ مردم‌ و منافع‌ آن‌ها اصل‌ است‌؛ اما آن‌جا که‌ برخلاف‌ دستور حق‌ باشد، باید رضای‌ خداوند را در نظر گرفت‌.

۴ ـ ۳. ارتباط‌ مستقیم‌ با مردم‌

ارتباط‌ مستقیم‌ با مردم‌، از رفتارهای‌ پسندیده‌ حاکمان‌ مردمی‌ است‌.کارگزار اسلامی‌ در صورت‌ ارتباط‌ مستقیم‌ با مردم‌ می‌تواند سخنان‌ آنان‌ راشنیده‌، از انتقادهای‌ آن‌ها آگاه‌ شده‌، خواسته‌های‌ آن‌ها را دریابد و در رفع‌مشکلات‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ ایشان‌ بکوشد. نهان‌ شدن‌ از مردم‌، کارگزاراسلامی‌ را از بسیاری‌ آگاهی‌ها بی‌نصیب‌ می‌سازد. امام‌ علی‌(ع) مالک‌ اشتر رااز پنهان‌ شدن‌ از مردم‌ نهی‌ و ضررهای‌ آن‌ را بیان‌ می‌کند:

مبادا خویش‌ را فراوان‌ از رعیت‌ پنهان‌ کنی‌ که‌ پنهان‌ شدن‌ والیان‌ ازرعیت‌، نمونه‌ای‌ از تنگ‌ خویی‌ ]نامهربانی‌[ و کم‌ اطلاعی‌ در کارها است‌و نهان‌ شدن‌ از رعیت‌، والیان‌ را از دانستن‌ آن‌چه‌ بر آنان‌ پوشیده‌ است‌،باز می‌دارد؛ پس‌ کار بزرگ‌ نزد آنان‌ خرد و کوچک‌ به‌ شمار می‌آید وکار کوچک‌ بزرگ‌ می‌نماید. زیبا، زشت‌، و زشت‌، زیبا می‌شود و باطل‌به‌ لباس‌ حق‌ در می‌آید. همانا والی‌، انسانی‌ است‌ ]مانند دیگران‌[ که‌آن‌چه‌ را مردم‌ از او پوشیده‌ دارند، نداند. حق‌ را نشانه‌ای‌ نباشد تا بدان‌راست‌ از دروغ‌ شناخته‌ شود… . افزون‌ بر این‌، بیش‌ترِ درخواست‌ها ونیازمندی‌های‌ مردم‌ بر تو هزینه‌ و رنجی‌ ندارد؛ چرا که‌ شکایت‌ ازستمی‌ یا انصاف‌ خواستن‌ در معامله‌ای‌ است‌.

همچنین‌ آن‌ حضرت‌ می‌فرماید:

غیبت‌ خود را از رعیت‌ طولانی‌ مکن‌؛ چرا که‌ آگاهی‌ات‌ به‌ کارهای‌رعیتت‌ کم‌ می‌شود.

هنگامی‌ که‌ امام‌ علی‌(ع) به‌ شرح‌ کارهایی‌ می‌پردازد که‌ لازم‌ است‌ کارگزارو حاکم‌ به‌ طور مستقیم‌ در آن‌ دخالت‌ کند. قبل‌ از هر چیز رسیدگی‌ به‌ نیازهای‌مردم‌ را باز می‌گوید:

بدان‌ برخی‌ از کارها اموری‌ است‌ که‌ فقط‌ باید خود بدون‌ واسطه‌ آن‌ها راانجام‌ دهی‌: ۱. برآوردن‌ نیازهای‌ مردم‌ در آن‌ چه‌ برایشان‌ پدید آمده‌است‌. ۲.دانستن‌ آن‌چه‌ به‌ بیت‌ المال‌ وارد و خارج‌ می‌شود؛ ۳. پاسخ‌دادن‌ به‌ کارگزاران‌ در آن‌چه‌ جایز نیست‌ کاتبان‌ و دفترداران‌ به‌ عهده‌گیرند.

مقصود از «قصص‌»، در حدیث‌ فوق‌، حوادث‌ و مشکلات‌ مردم‌ است‌ که‌برای‌ مردم‌ رخ‌ می‌دهد. امیرمؤمنان‌(ع) برای‌ آگاهی‌ از مشکلات‌ مردم‌ اتاقی‌ رادر نظر گرفت‌ تا خواسته‌های‌ خود را نگاشته‌، در آن‌ جا قرار دهند. نام‌ این‌ اتاق‌«بیت‌ القصص‌» بود که‌ بعد به‌ «دیوان‌ مظالم‌» شهرت‌ یافت‌. این‌ امر ازابتکارهای‌ امام‌ علی‌(ع) شمرده‌ می‌شود.

حضرت‌ در نامه‌ خود به‌ قُثَم‌ بن‌ عباس‌، استاندار مکه‌، می‌فرماید:

برای‌ ارتباط‌ با مردم‌، سفیری‌ جز زبانت‌ نباید باشد؛

یعنی‌ دربانی‌ نداشته‌ باش‌ که‌ مانع‌ ارتباط‌ مردم‌ شود. حضرت‌ به‌ مالک‌ نیزدستور می‌دهد که‌ برای‌ ارتباط‌ با مردم‌ باید وقتی‌ را معین‌ کرده‌، بار عام‌ دهد ونگهبان‌ و محافظانش‌ نباید مانع‌ حضور انسان‌های‌ ضعیف‌ شوند که‌ از ترس‌آنان‌ مطالب‌ خود را مطرح‌ نسازند. لزوم‌ ارتباط‌ مستقیم‌ با مردم‌ به‌ این‌ معنانیست‌ که‌ حاکم‌ نباید دربان‌ داشته‌ باشد تا هر وقت‌ اراده‌ کنند، به‌ اتاق‌ کار اوبیایند؛ بلکه‌ نظرات‌ حضرت‌ این‌ است‌ که‌ غیبت‌ و نهان‌ شدن‌، طولانی‌ نشود. درنقل‌ تحف‌ العقول‌، تعبیر «لین‌ الحجاب‌» آمده‌ است‌؛ یعنی‌ نهان‌ شدن‌ از مردم‌نباید طولانی‌ باشد. حضور دربان‌ باعث‌ می‌شود تا وقت‌ حاکم‌ در کارهای‌اساسی‌ و مهم‌ صرف‌ شود و حتی‌ زمانی‌ که‌ اشعث‌ بن‌ قیس‌ می‌خواست‌ به‌ زوروارد محل‌ کار امام‌ شود و قنبر، دربان‌ امام‌، مانع‌ شد، حضرت‌ از این‌ برخورداشعث‌ به‌ شدت‌ ناراحت‌ شد و فرمود:

مرا با تو کاری‌ نیست‌.

۵ ـ ۳. خیرخواهی‌

از ویژگی‌های‌ شایسته‌ کارگزار، خیرخواهی‌ است‌. خیرخواهی‌ یعنی‌ آن‌ چه‌را به‌ صلاح‌ مردم‌، کشور و اسلام‌ است‌، اجرا کند یا به‌ امام‌ و رهبر بگوید؛گرچه‌ برخلاف‌ نظر وی‌ باشد؛ از این‌ رو در فرهنگ‌ سیاسی‌ اسلام‌، ازخیرخواهی‌ به‌ «النصیحه‌ لائمه‌ المسلمین‌» تعبیر می‌شود. حضرت‌ امیر(ع) درموارد گوناگون‌ به‌ اهمیت‌ این‌ موضوع‌ پرداخته‌ و بر آن‌ تأکید فرموده‌ است‌.خیرخواهی‌ گستره‌ وسیعی‌ دارد: خیرخواهی‌ برای‌ خدا، یعنی‌ اجرای‌دستورهای‌ الاهی‌ و برای‌ رسول‌ خدا، یعنی‌ اجرای‌ سنت‌ پیامبر، و خیرخواهی‌برای‌ حاکم‌ اسلامی‌، یعنی‌ انجام‌ دادن‌ و بیان‌ آن‌ چه‌ به‌ مصلحت‌ است‌؛ چه‌ با نظرحاکم‌ موافق‌ باشد یا مخالف‌. در عهدنامه‌ مالک‌ اشتر درباره‌ شرایط‌ وویژگی‌های‌ لشکریان‌ برگزیده‌، نخستین‌ نکته‌ را خیرخواهی‌ آن‌ها می‌داند:

برای‌ فرماندهی‌ سپاه‌ خویش‌ کسی‌ را برگزین‌ که‌ از همه‌ نزد تو به‌ خدا،پیامبرش‌ و امام‌ خیرخواه‌تر باشد.

حضرت‌ علی‌(ع) خیرخواهی‌ را از حقوق‌ متقابل‌ حاکم‌ و رعیت‌ می‌شماردو در موردی‌ دیگر آن‌ را از وظایف‌ حاکم‌ می‌داند:

همانا بر امام‌ نیست‌ جز آن‌ چه‌ از امر پروردگار به‌ عهده‌ او واگذار شده‌است‌ کوتاهی‌ نکردن‌ در موعظت‌ و کوشیدن‌ در خیرخواهی‌.

امیرمؤمنان‌(ع) در نامه‌ خود به‌ مالک‌ اشتر آن‌ گاه‌ که‌ کارگزارِ نصیبین‌ بود،دستور داد تا فرد خیرخواهی‌ را به‌ جانشینی‌ خود برگزیند و زمانی‌ که‌ مالک‌را به‌ مصر روانه‌ کرد، در نامه‌ خود به‌ مردم‌ مصر، برخیرخواهی‌ مالک‌ اشترتأکید ورزید و در نامه‌ خود به‌ عبدالله بن‌ عباس‌، محمد بن‌ ابی‌بکر راخیرخواه‌ شمرد.

در برابر نصح‌ و خیرخواهی‌، غش‌ و ناخالصی‌ قرار دارد و غش‌ به‌ معنای‌خیانت‌ است‌؛ خیانتی‌ که‌ به‌ آسانی‌ قابل‌ درک‌ نباشد. یکی‌ از موارد خیرخواهی‌،هنگام‌ مشورت‌ است‌. امام‌ می‌فرماید:

مَن‌ْ نَصَح‌ُ مُسْتَشیره‌ُ صَلُح‌َ تَدْبیرُه‌ُو مَن‌ْ غَش‌َّ مُسْتَشیره‌ُ سُلِب‌َ تَدْبیرُه‌ُ.
کسی‌ که‌ مشاور وی‌ خیرخواه‌ باشد، تدبیر او نیکو شود و کسی‌ که‌مشاور وی‌ غش‌ و خیانت‌ کند، تدبیرش‌ نابود گردد.

آن‌ حضرت‌ در سخنی‌ دیگر می‌فرماید:

بهترین‌ برادران‌، خیرخواه‌ترین‌ آن‌ها، و بدترین‌ آن‌ها ناخالص‌ترین‌آن‌هایند.

و از آن‌ جا که‌ خیرخواهی‌ به‌ معنای‌ بیان‌ ایرادها و نقدها نیز هست‌، بیان‌می‌دارد که‌:

تلخی‌ خیرخواهی‌، از شیرینی‌ غش‌ و ناخالصی‌ بهتر است‌.

۶ ـ ۳. مشورت‌

از جمله‌ رمزهای‌ توفیق‌ کارگزار، مشورت‌ در کارها است‌. در مشورت‌، ازاندیشه‌، ابتکارها، پیشنهادها و راه‌ حل‌های‌ دیگران‌ استفاده‌ می‌شود و موضوع‌از جهات‌ گوناگون‌ مورد نقد و بررسی‌ قرار می‌گیرد. مشورت‌، بهره‌ بردن‌ ازهوش‌ و عقل‌ دیگران‌ و تجربه‌ آن‌ها و پشتیبان‌ حاکم‌ و کارگزار است‌ وموجب‌ هدایت‌ و راه‌ یابی‌ به‌ کار و تصمیم‌ بایسته‌ می‌شود و نتیجه‌ آن‌ افزون‌ برتصمیم‌گیری‌ درست‌، شریک‌ ساختن‌ دیگران‌ در امور اجتماعی‌ و درگیرکردن‌ آن‌ها با مشکلات‌ است‌. امام‌، مالک‌ اشتر را به‌ تبادل‌ نظر در اموراجتماعی‌ با دانشمندان‌ و جلسه‌های‌ مشورتی‌ با آنان‌ سفارش‌ می‌کند:

با دانشمندان‌، فراوان‌ گفت‌وگو کن‌ و با حکیمان‌ سخن‌ فراوان‌ در میان‌ نِه‌ْو درباره‌ آن‌ چه‌ کار شهرهایت‌ را استوار می‌سازد و در برپا داشتن‌ آن‌چه‌ مردم‌ پیش‌ از تو به‌ پا داشته‌ و راست‌ و درست‌کار مانده‌اند، مذاکره‌نما.

حضرت‌ در خطبه‌ای‌ از حقوق‌ متقابل‌ حاکم‌ و مردم‌ سخن‌ می‌گوید و برلزوم‌ ارائه‌ سخن‌ حق‌ و مشورت‌ عادلانه‌ تأکید می‌کند:

از گفتن‌ حق‌ یا رأی‌ زدن‌ در عدالت‌ باز نمانید، که‌ من‌ نه‌ برتر از آنم‌ که‌خطا کنم‌، و نه‌ در کار خویش‌ از خطا ایمن‌ هستم‌؛ مگر که‌ خدا مرا درکارِ نفس‌ کفایت‌ کند که‌ از من‌ بر آن‌ تواناتر است‌.

امام‌ علی‌(ع) خود، مشاورانی‌ مانند، حسنین(ع) عبدالله بن‌ جعفر،عبدالله بن‌ عباس‌، مالک‌ اشتر و قیس‌ بن‌ سعد داشت‌ که‌ از مشاوران‌ ناصح‌ وخیرخواه‌ ایشان‌ بودند.

امام‌ علی‌(ع) برای‌ مشاوران‌ شرایطی‌ قائل‌ است‌ و افراد را از مشورت‌باگروه‌هایی‌ خاص‌ نهی‌ می‌کند؛ از جمله‌ مشورت‌ با کسانی‌ که‌ از موضوع‌ موردنظر آگاهی‌ ندارند و نیز مشورت‌ با دشمن‌، زیرا از اخبار محدوده‌ حکومت‌آگاه‌ می‌شود؛ البته‌ مشورت‌ با دشمن‌ عاقل‌ را بر دوست‌ نادان‌ ترجیح‌می‌دهد. وی‌ از مشورت‌ با زن‌ها نیز نهی‌ می‌کند؛ چون‌ در آن‌ دوران‌ زنان‌ ازمسائل‌ اجتماعی‌ به‌ دور بودند؛ اما مشورت‌ با زنانی‌ را که‌ دارای‌ کمال‌عقل‌ وتجربه‌ باشند، شایسته‌ می‌داند:

از مشورت‌ با زنان‌ بر حذر باش‌؛ جز آن‌ که‌ به‌ کمال‌ عقل‌ رسیده‌ و دارای‌تجربه‌ باشد.

همچنین‌ حضرت‌ از مشورت‌ با انسان‌های‌ بخیل‌، ترسو، حریص‌ ودروغگو بر حذر می‌دارد. و به‌ مشورت‌ با انسان‌های‌ خردمند، آگاه‌ و دارای‌تجربه‌ خدا ترس‌، مشفق‌ و دوراندیش‌ سفارش‌ می‌کند.

ب‌. پیراستگی‌های‌ اخلاقی‌ کارگزاران‌

در سخنان‌ امیرمؤمنان‌(ع) به‌ ویژه‌ در عهدنامه‌ مالک‌ اشتر، آفات‌ اخلاقی‌گوناگونی‌ برای‌ کارگزاران‌ ذکر و بر دوری‌ از آن‌ها سفارش‌ شده‌ که‌ به‌ اختصاربه‌ آن‌ها اشاره‌ می‌شود:

۱. نهی‌ از منت‌ نهادن‌، بزرگ‌ نمایی‌ در کارها و وعده‌های‌ بی‌اساس‌ به‌ مردم‌؛

۲. شتاب‌ نکردن‌ در کارها و پرهیز از لجاجت‌ در راه‌های‌ نادرست‌؛

۳. عدم‌ استفاده‌ شخصی‌ از اموال‌ عمومی‌؛

۴. نهی‌ از عیب‌جویی‌ و مخالفت‌ با عیب‌جویان‌ و سعایت‌ گران‌؛

۵. نهی‌ از سفاکی‌ و خونریزی‌ به‌ ناحق‌.

تمام‌ این‌ موارد در بخش‌های‌ پایانی‌ عهدنامه‌ مالک‌ اشتر آمده‌ است‌.

آسیب‌شناسی‌ رفتاری‌ کارگزاران‌ حکومتی‌

همان‌ گونه‌ که‌ لازم‌ است‌ کارگزاران‌ به‌ اخلاق و رفتار پسندیده‌ آراسته‌باشند، باید از صفات‌ و خوی‌های‌ ناپسند و رفتار ضد اسلامی‌ پیراسته‌ بوده‌، دراصلاح‌ خود بکوشند. امام‌ علی‌(ع) در سخنان‌ خویش‌ بخشی‌ از رفتارها وخوی‌های‌ ناپسند را برشمرده‌ و کارگزاران‌ خود را از آن‌ها برحذر داشته‌ است‌.اینک‌ به‌ نمونه‌هایی‌ از آن‌ها می‌پردازیم‌:

۱. خیانت‌

علامه‌ طباطبایی‌ در معنای‌ خیانت‌ می‌گوید:

خیانت‌ یعنی‌ نقض‌ و شکستن‌ امانت‌ِ کسی‌ که‌ حفظ‌ آن‌، حقی‌ از حقوق‌است‌ که‌ بر اساس‌ عهد و وصیت‌ و مانند آن‌ ایجاد شده‌ است‌. راغب‌می‌گوید: خیانت‌ و نفاق‌ به‌ یک‌ معنا است‌؛ جز این‌ که‌ خیانت‌، در برابراعتبارِ عهد و امانت‌، و نفاق‌، در برابر اعتبارِ دین‌ است‌.

از آن‌جا که‌ کارگزار، طبق‌ عهدی‌ که‌ حاکم‌ برای‌ او قرار داده‌، امانت‌دارحکومت‌ است‌، هرگونه‌ کوتاهی‌ عمدی‌ در وظایفش‌ خیانت‌ به‌ شمار می‌آید.

امام‌ علی‌(ع) در خطبه‌ای‌، عمر و عاص‌ را به‌ خیانت‌ در عهد متهم‌ می‌کندو کسانی‌ را که‌ به‌ بیت‌ المال‌ دستبرد زده‌اند خائن‌ می‌شمرد؛ حضرت‌می‌فرماید:

بزرگ‌ترین‌ خیانت‌، خیانت‌ به‌ مردم‌ است‌.

آن‌ گاه‌ که‌ مردم‌ کوفه‌ را با مردم‌ شام‌ مقایسه‌ می‌کند، آنان‌ را به‌ ادای‌ امانت‌می‌ستاید، و از خیانت‌ یاران‌ خود، یعنی‌ عمل‌ نکردن‌ آن‌ها به‌ وظایف‌ وتعهداتشان‌، گله‌مند است‌.

آن‌ حضرت‌ درنامه‌ خود به‌ مالک‌ اشتر می‌نویسد:

اگر کسی‌ خیانت‌ کرد، باید ننگ‌ آن‌ را بر پیشانی‌ او زد.
خود را از یاران‌ خیانت‌کار دور دار. اگر یکی‌ از آنان‌ دست‌ به‌ خیانتی‌گشود و گزارش‌های‌ فراهم‌ شده‌ از طریق‌ جاسوسان‌ تو آن‌ خیانت‌ راتأیید کرد، به‌ یک‌ گواه‌ بسنده‌ کن‌ و کیفر او را با تنبیه‌ بدنی‌، بدو برسان‌و آن‌ چه‌ را به‌ دست‌ آورده‌، بستان‌. آن‌ گاه‌ او را خوار بدار و علامت‌خیانت‌ بر او بگذار و طوِ بدنامی‌ را برگردنش‌ بینداز.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
شناخت یا شعار؟ گردشگری شاهرگ اقتصادی و فرهنگی یزد

بنابراین‌ خیانت‌کار پس‌ از اثبات‌ خیانت‌، دست‌ کم‌ سه‌ مجازات‌ دارد:۱.تنبیه‌ بدنی‌؛ ۲. گرفتن‌ اموالی‌ که‌ با خیانت‌ جمع‌ کرده‌ است‌؛ ۳. اعلام‌ خیانت‌او به‌ مردم‌ تا بدانند که‌ او خائن‌ است‌.

۲. غش‌ و ناخالصی‌

غش‌، یعنی‌ آمیختگی‌ جنس‌ اصلی‌ با جنس‌ تقلبی‌ و بدلی‌ که‌ در برابر نصح‌ وخیرخواهی‌ به‌ کار می‌رود و نوعی‌ خیانت‌ و مکر است‌. کسی‌ که‌ غش‌ روا دارد،به‌ جای‌ انجام‌ کارهای‌ پسندیده‌ یا پیشنهادهای‌ سازنده‌، نکات‌ ناپسند و خلاف‌مصلحت‌ را ارائه‌ می‌کند و هنگام‌ مشورت‌ ناخالص‌ می‌نماید:

به‌ فلانی‌ غش‌ کرده‌، یعنی‌ خیرخواهی‌اش‌ خالصانه‌ نبوده‌ است‌.

از آن‌جا که‌ در غش‌ خیرخواهی‌ نیست‌ و عمل‌ِ خلاف‌ مصلحت‌ به‌ جای‌ کارمفید و مصلحت‌ ارائه‌ می‌شود، گفته‌اند:

غش‌ دارای‌ دو رذیلت‌ اخلاقی‌ِ غَدَر و خیانت‌ است‌؛ زیرا هم‌ طرف‌ رافریب‌ داده‌ و هم‌ در تعهدی‌ که‌ داشته‌، خیانت‌ کرده‌ است‌.

حضرت‌ علی‌(ع) درباره‌ غش‌ کارگزاران‌ می‌فرماید:

زشت‌ترین‌ دغل‌ کاری‌، ناخالصی‌ با امامان‌ و رهبران‌ است‌.

همان‌ گونه‌ که‌ خیرخواهی‌ بیش‌تر درباره‌ رهبر مطرح‌ می‌شود، غش‌ نیزچنین‌ است‌. از منظر امام‌ علی‌(ع) غش‌ از اخلاق انسان‌های‌ پست‌ و فرومایه‌است‌. حضرت‌ درباره‌ زشتی‌ ناخالصی‌ می‌فرماید:

کسی‌ که‌ در دین‌ مردم‌ ناخالصی‌ روا دارد، دشمن‌ خدا و رسول‌ او است‌.

آن‌ حضرت‌ درباره‌ مشخصات‌ مؤمن‌ می‌گوید:

او با برادر دینی‌ خود ناخالصی‌ و نسبت‌ به‌ او خیانت‌ نمی‌کند. او راخوار نشمرده‌، به‌ وی‌ تهمت‌ نمی‌زند.

۳. خود بزرگ‌ بینی‌

انسان‌ متکبر خود را در مقایسه‌ با دیگران‌ برتر دانسته‌، به‌ منزلت‌ حقیقی‌ وواقعی‌ خود آگاه‌ نیست‌ و خود را برتر از دیگران‌ دانسته‌ و این‌ خود بزرگ‌ بینی‌را در عمل‌ و گفتار نشان‌ می‌دهد. این‌ رفتار برای‌ کارگزار اسلامی‌ که‌ باید درخدمت‌ مردم‌ باشد، بسیار زشت‌ و ناپسند است‌. حضرت‌ علی‌(ع) مالک‌ اشتررا از کبر و خود بزرگ‌ بینی‌ برحذر داشته‌، آن‌ را نوعی‌ همگونی‌ با خدامی‌داند. تکبر کارگزار اسلامی‌ در مقابل‌ مردم‌، از محبوبیت‌ وی‌ می‌کاهد ومردم‌ِ صالح‌ و شایسته‌ را از طرف‌ او می‌پراکند.

از این‌ رو امام‌، این‌ خوی‌ و آفت‌ را در کارگزاران‌ و والیان‌ بسیار ناپسندمی‌شمارد:

از زشت‌ترین‌ خوی‌های‌ والیان‌ در دیده‌ مردم‌ صالح‌ این‌ است‌ که‌ مردم‌آنان‌ را دوستدار بزرگ‌ منشی‌ و فخر بدانند و کارهای‌ ایشان‌ را به‌حساب‌ کبر و خودخواهی‌ بگذراند. خوش‌ ندارم‌ که‌ در خاطر شمابگذرد که‌ من‌ دوست‌ دار ستودنم‌ و خواهان‌ شنیدن‌ ستایش‌. سپاس‌ خدارا که‌ بر چنین‌ صفتی‌ نیستم‌.

امیر مؤمنان‌(ع) در نامه‌ به‌ مالک‌ اشتر، وی‌ را از تعریف‌ فراوان‌ افراددرباره‌اش‌ بر حذر داشته‌ و آن‌ را موجب‌ خودپسندی‌ و تکبر دانسته‌ است‌:

به‌ پارسایان‌ و راستگویان‌ بپیوند و آنان‌ را چنان‌ بپرور و عادت‌ ده‌ که‌تورا فراوان‌ نستایند و با ستودن‌ِ کار بیهوده‌ای‌ که‌ نکرده‌ای‌، خاطرت‌ راشاد ننمایند؛ زیرا ستودن‌ فراوان‌ و تملق‌ گویی‌، خودپسندی‌ آرد و افرادرا به‌ تکبر و سرکشی‌ نزدیک‌ سازد و پذیرش‌ آن‌، موجب‌ دشمنی‌خداوند شود.

۴. خودپسندی‌

از آفات‌ روحی‌ و اخلاقی‌ کارگزار، عُجب‌ و رضامندی‌ وی‌ از خود است‌که‌ منشأ بسیاری‌ از زشتی‌های‌ اخلاقی‌ به‌ شمار می‌رود. در مذمت‌ خودپسندی‌گفته‌اند:

خودپسندی‌ چه‌ از عمل‌ یا غیر آن‌ برخاسته‌ باشد. همیشه‌ از بزرگ‌ترین‌رذیلت‌ها و مهلکات‌ است‌.

در حقیقت‌ عجب‌ و خودپسندی‌ گفته‌اند:

انسان‌ برای‌ خود، شایستگی‌ِ جایگاهی‌ را تصور کند که‌ استحقاق‌ آن‌ راندارد.
تفاوت‌ عُجب‌ و تکبر از همین‌ نکته‌ آغاز می‌شود که‌ در کبر، شخصی‌برای‌ خود و دیگری‌ مرتبه‌ و مقامی‌ در نظر می‌گیرد؛ اما خود را درمرتبه‌ برتر می‌شمارد؛ ولی‌ در عُجب‌ به‌ دیگری‌ اصلاً توجه‌ ندارد و برآن‌چه‌ که‌ خود دارد و یا برای‌ خود می‌پندارد، می‌بالد.

حضرت‌ علی‌ (ع) سرچشمه‌ عُجب‌ را جهل‌ و حماقت‌ می‌داند؛ زیراشخص‌ خودپسند تصور می‌کند آن‌چه‌ او انجام‌ داده‌، از اهمیت‌ ویژه‌ای‌برخوردار است‌؛ به‌ گونه‌ای‌ که‌ دیگران‌ از عهده‌ آن‌ برنیایند و این‌ نوعی‌ عدم‌درک‌ واقعیت‌ و حماقت‌ است‌؛ به‌ همین‌ جهت‌، عجب‌، آفت‌ خردمندان‌ وآفت‌ شرف‌، شمرده‌ شده‌ و باعث‌ نابودی‌ خرد است‌، و اعمال‌ نیک‌ انسان‌ راضایع‌ می‌کند. کار بدی‌ که‌ موجب‌ ناراحتی‌ انسان‌ شود، از کار نیکی‌ که‌ وی‌ رابه‌ عُجب‌ وا دارد، برتر شمرده‌ شده‌ است‌. عُجب‌ و اعجاب‌ انسان‌ را از کسب‌فضایل‌ باز می‌دارد و نتیجه‌ آن‌، وحشت‌ و تنهایی‌ شخص‌ خودپسند و ایجادبغض‌ و کینه‌ است‌: «میوه‌ عُجب‌، دشمنی‌ است‌.»

این‌ خوی‌ زشت‌ و ناپسند، آفت‌ خطرناکی‌ برای‌ حاکم‌ و حکومت‌ است‌؛بدین‌ سبب‌، امام‌، مالک‌ اشتر را از آن‌ باز می‌دارد.

از خودپسندی‌ و تکیه‌ بر آن‌چه‌ باعث‌ خودستایی‌ و دوست‌ داشتن‌ستایش‌ است‌ بپرهیز که‌ این‌ها همه‌ از بهترین‌ فرصت‌های‌ نفوذ شیطان‌است‌ که‌ به‌ وسیله‌ آن‌، کردار نیکوکاران‌ را نابود می‌کند.

۵. آز(حرص‌)

حرص‌ و آز از دیگر صفات‌ زشتی‌ است‌ که‌ برای‌ کارگزار، آفت‌ و زیان‌دارد. حرص‌ را در لغت‌ به‌ معنای‌ رغبت‌ و اشتیاق‌ ناپسند به‌ چیزی‌ دانسته‌ و درحقیقت‌ آن‌ گفته‌اند:

درخواست‌ چیزی‌ با نهایت‌ تلاش‌ ممکن‌ را حرص‌ نامند.

و در ریشه‌ آن‌ گفته‌اند:

حرص‌ و آز حالتی‌ درونی‌ است‌ که‌ از جهل‌ به‌ توکل‌ یا ضعف‌ نفس‌ پدیدآید و علت‌ آن‌ تسلط‌ وهم‌ بر انسان‌ است‌؛ زیرا وهم‌ِ فراوان‌، در بسیاری‌از زمان‌ها با یقین‌ در تعارض‌ است‌؛ مانند کسی‌ که‌ به‌ تنهایی‌ همراه‌مرده‌ای‌ نمی‌خوابد؛ در حالی‌ که‌ با جماد می‌خوابد و مطمئن‌ است‌ که‌مرده‌ حالت‌ جماد یافته‌ است‌.

از این‌ رو حضرت‌ علی‌(ع) می‌فرماید:

حرص‌، یقین‌ را فاسد می‌کند.

همچنین‌ به‌ مالک‌ اشتر سفارش‌ می‌کند که‌ مشاوران‌ و همکارانش‌ نبایدبخیل‌، ترسو و حریص‌ باشند که‌ این‌ها از بدگمانی‌ به‌ خدا سرچشمه‌ می‌گیرد:

در مشورت‌های‌ خود بخیل‌ را راه‌ مده‌ که‌ تو را از نیکوکاری‌ و بذل‌ وبخشش‌ باز می‌دارد و از فقر می‌ترساند و ترسو را نیز راه‌ مده‌ که‌ تو رادر کارها سست‌ و ضعیف‌ می‌کند، و نه‌ حریص‌ و آزمند را؛ زیرا او حرص‌ستم‌ را برایت‌ می‌آراید ؛ پس‌ به‌ راستی‌ که‌ بخل‌، ترس‌ و آز، سرشت‌ها وغرایز گوناگون‌ هستند که‌ آن‌ها را بدگمانی‌ به‌ خدا گردآورده‌ است‌.

حضرت‌ علی‌(ع) حرص‌، کبر و حسد را انگیزه‌ فرورفتن‌ در گناه‌برمی‌شمرد و از آن‌جا که‌ حرص‌ در بسیاری‌ از موارد برای‌ گردآوری‌ مال‌ وثروت‌ است‌، می‌فرمایند:

حرص‌ بر رزِ نمی‌افزاید؛ ولی‌ قدر و اندازه‌ و احترام‌ افراد را می‌کاهدو نشانه‌ فقر است‌.

حریص‌ همیشه‌ خود را نیازمند گردآوری‌ مال‌ یا کسب‌ قدرت‌ بیش‌ترمی‌داند. امیرمؤمنان‌ (ع) علت‌ عدم‌ گزینش‌ طلحه‌ و زبیر را به‌ امارت‌ کوفه‌ وبصره‌ که‌ به‌ آن‌ اشتیاق‌ داشتند، حرص‌ آن‌ها بر داشتن‌ حکومت‌ می‌داند:

اگر حرص‌ آن‌ دو بر حکومت‌ برایم‌ آشکار نمی‌شد، درباره‌ آنان‌ نظرموافقی‌ می‌یافتم‌.

۶. طمع‌

طمع‌ به‌ معنای‌ حرص‌ و امید به‌ چیزی‌ و ضد یأس‌ و ناامیدی‌ است‌ و درتفاوت‌ آن‌ با حرص‌ گفته‌اند که‌ حرص‌، طمع‌ شدیدتر است‌؛ گرچه‌ درمواردی‌ در توضیح‌ یکدیگر به‌ کار می‌روند. در کلام‌ امام‌ علی‌ (ع) هر دوعنوان‌ به‌ کار رفته‌ است‌. کاربرد طمع‌، بیش‌تر در جایی‌ است‌ که‌ حصول‌ آن‌نزدیک‌ باشد؛ بنابراین‌ گاهی‌ ممکن‌ است‌ انسان‌ در احقاق‌ حق‌ خود طمع‌داشته‌ باشد که‌ ناپسند نیست‌.

آن‌چه‌ نکوهش‌ شده‌، طمع‌ در مال‌ مردم‌ است‌ که‌ با کوشش‌، درصدد گرفتن‌آن‌ باشد، یا آدمی‌ طمع‌ قدرت‌ داشته‌ باشد و برای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ آن‌، از هروسیله‌ای‌ بهره‌ برد. این‌ گونه‌ طمع‌ برای‌ حاکم‌ و مجری‌ قانون‌ اسلامی‌ بسیارضرر دارد. امام‌ می‌فرماید:

فرمان‌ خدا را برپا ندارد؛ جز کسی‌ که‌ در حق‌ مدارا نکند و سهل‌ نگیردو خود را خوار نسازد و در پی‌ طمع‌ها نباشد.

بیش‌تر درگیری‌های‌ سیاسی‌ و جناحی‌ براساس‌ طمع‌ها است‌. طمع‌ آغازشر است‌ و از زشت‌ترین‌ خوی‌ها به‌ شمار می‌رود و امیر را خوار و ذلیل‌می‌کند. سرمنشأ بسیاری‌ از دام‌ها که‌ برای‌ کارگزاران‌ پهن‌ می‌شود و آن‌ها راگرفتار سوء استفاده‌ و سقوط‌ از قدرت‌ و اعتبار می‌نماید، طمع‌ است‌. نتیجه‌طمع‌ به‌ مال‌، قدرت‌، زندگی‌ مرفه‌ و خوش‌ و…، سرزنش‌ و شقاوت‌ است‌؛زیرا افراد برای‌ رسیدن‌ به‌ قدرت‌ با تمام‌ شقاوت‌ به‌ حذف‌ رقیبان‌ خودمی‌پردازند و منشأ این‌ کار نیز ضعف‌ پارسایی‌ است‌. چه‌ بسیار اتفاق‌ افتاده‌که‌ طمع‌ اندک‌، پرهیزگاری‌ بسیار را نابود کرده‌ است‌. بسیار اتفاق‌ افتاده‌ که‌وقتی‌ افراد صالح‌ به‌ قدرت‌ رسیده‌اند، پس‌ از مدتی‌ تمام‌ باورهای‌ خود را زیرپا نهاده‌ و به‌ طماعان‌ و قدرت‌طلبان‌ بدل‌ شده‌اند و نتیجه‌ این‌ طمع‌ورزی‌، فساددین‌ آن‌ها بوده‌ است‌. از نظر حضرت‌، طمع‌ و وَرَع‌َ با هم‌ جمع‌ نمی‌شوندو با یکدیگر در تضادند و این‌ تضاد در بسیاری‌ مواقع‌ به‌ پیروزی‌ طمع‌ منتهی‌می‌شود؛ از این‌ رو یکی‌ از صفات‌ ناپسند قاضی‌، طمع‌ است‌. امام‌علی‌(ع)می‌فرماید:

و نفس‌ او (قاضی‌) به‌ طمعی‌ مایل‌ نباشد.

زیرا طمع‌، بندگی‌ همیشگی‌ است‌ و قاضی‌ طمع‌کار گرفتار هوای‌ نفس‌می‌شود و عده‌ای‌ از این‌ ضعف‌ او بهره‌ می‌برند و وی‌ را با مال‌ تطمیع‌ می‌کنند واز اجرای‌ حق‌ و اعلام‌ آن‌ باز می‌دارند.

معاویه‌ که‌ به‌ آن‌ همه‌ جنایت‌ دست‌ زد، به‌ طمع‌ رسیدن‌ به‌ قدرت‌ بود که‌برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ کوشید و همیشه‌ آزمند خلافت‌ بود.

۷. ظلم‌ و اجحاف‌

ظلم‌ از واژه‌هایی‌ است‌ که‌ امیرمؤمنان‌(ع) به‌ گونه‌های‌ مختلف‌ و با تعابیرگوناگون‌، کارگزاران‌ را از آن‌ برحذر داشته‌ است‌. برای‌ اصل‌ ظلم‌ دو معنا ذکرکرده‌اند: یکی‌ نقص‌ که‌ در سوره‌ کهف‌ به‌ همین‌ معنا آمده‌ است‌ و دیگر به‌معنای‌ نهادن‌ چیزی‌ در غیر جایگاه‌ خود؛ پس‌ کسی‌ که‌ مشرک‌ است‌ و غیرخدارا می‌پرستد، عبادت‌ و اعتقاد خود را بر چیز درستی‌ استوار نساخته‌ است‌.حاکمی‌ که‌ به‌ رعیت‌ خود ستم‌ روا دارد. زمینه‌ سقوط‌ خویش‌ را فراهم‌می‌سازد. ستم‌، طغیان‌ و مخالفت‌ مردم‌ را در پی‌ دارد و ـ بدین‌ رو ـ امام‌علی‌(ع) از مالک‌ اشتر می‌خواهد همکاران‌ خود را از کسانی‌ برگزیند که‌ قبلاًهمکار ستمگران‌ نبوده‌اند.

کسی‌ نباشد که‌ ستمگر را در ستمش‌ یاری‌ کرده‌ باشد.

حضرت‌ ستم‌ را نوعی‌ ویژگی‌ روانی‌ برای‌ افراد می‌داند و برای‌ آن‌ سه‌نشانه‌ برمی‌شمرد:

ستم‌کار را سه‌ نشانه‌ است‌: برآن‌ که‌ برتر از او است‌، ستم‌ کند به‌نافرمانی‌، و بر آن‌ که‌ فروتر از اوست‌ به‌ چیرگی‌ و آزار رسانی‌، وستم‌کاران‌ را یاری‌ رساند.

از دیدگاه‌ امام‌ علی‌(ع) کسی‌ که‌ ستم‌ کند و شخصی‌ که‌ به‌ او یاری‌ برساند وآن‌ که‌ به‌ ستم‌ راضی‌ باشد، هر سه‌ در جرم‌ شریکند؛ زیرا این‌ گونه‌ رضایت‌هازمینه‌ را برای‌ ستم‌ فراهم‌ می‌سازد.

خداوند اگر به‌ ستمگر مهلت‌ دهد، مؤاخذه‌ وی‌ را ترک‌ نمی‌کند وهمیشه‌ در کمین‌ او است‌.

ستم‌ از گناهانی‌ است‌ که‌ ستمگر، عقوبت‌ آن‌ را در دنیا می‌یابد. حضرت‌درباره‌ برخورد خداوند با کارگزار ستمگر در آخرت‌ می‌فرماید:

بدان‌ هر کس‌ بر ده‌ نفر از مسلمانان‌ ریاست‌ بیابد و در میان‌ آن‌ها عدالت‌را پیشه‌ خود نسازد، خداوند روز قیامت‌ او را در حالی‌ محشور می‌کندکه‌ دو دست‌ او به‌ گردنش‌ بسته‌ باشد. تنها عدالت‌خواهی‌ او در خانه‌دنیا، دست‌هایش‌ را باز می‌کند.
از این‌ رو، خوابیدن‌ بر روی‌ خار و کشیده‌ شدن‌ به‌ این‌ سو و آن‌ سو درطوِهای‌ آهنین‌، برای‌ علی‌(ع) خوش‌تر است‌ از آن‌ که‌ در روز قیامت‌ برخدا و رسولش‌ وارد شود، در حالی‌ که‌ بر یکی‌ از بندگان‌ خدا ستم‌ کرده‌و چیزی‌ را به‌ ناحق‌ گرفته‌ باشد.
او نه‌ تنها ستم‌ نمی‌کند و یاران‌ خود را از ستم‌ باز می‌دارد، بلکه‌ یاران‌خویش‌ را از هر گونه‌ رفت‌ و آمد با دستگاه‌های‌ ستمگر نهی‌ می‌کند ازجمله‌، کمیل‌ بن‌ زیاد را از هرگونه‌ اختلاط‌ با ستمگران‌ باز می‌دارد.

در بیانات‌ امام‌ علی‌(ع) برای‌ ظلم‌ مصادیق‌ دیگری‌ نیز مطرح‌ شده‌ که‌ آن‌حضرت‌ کارگزاران‌ حکومت‌ را از آن‌ها نیز نهی‌ فرموده‌ و در مواردی‌پیامدهای‌ منفی‌ آن‌ها را متذکر شده‌ است‌. از جمله‌ آن‌ مصادیق‌ عبارتند از :

۱ ـ ۷ . بغی‌

بغی‌ نیز به‌ معنای‌ ستم‌، تجاوز و طغیان‌ است‌. امیرمؤمنان‌(ع) در نامه‌ خود به‌معاویه‌ می‌نویسد:

همانا ستمگری‌ و دروغ‌، دین‌ و دنیای‌ آدمی‌ را از میان‌ می‌برد.

حضرت‌ آفت‌ اقتدار را بغی‌، سرکشی‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ دیگران‌ می‌داندو نتیجه‌ بغی‌ را واژگونی‌ و عبرت‌ بودن‌ برای‌ دیگران‌ می‌شمارد.

۲ ـ ۷. جور

جَوْر از دیگر واژه‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ معنای‌ ستم‌ و تجاوز به‌ کار می‌رود.«امام‌ جائر» یعنی‌ رهبر و پیشوای‌ ستمگر؛ کسی‌ که‌ حقوق‌ مردم‌ را پایمال‌ و به‌حق‌ دیگران‌ تجاوز می‌کند. از دید امام‌ علی‌(ع) بدترین‌ مردم‌ نزد خدا، رهبرستمگر گمراهی‌ است‌ که‌ عده‌ای‌ به‌ واسطه‌ او گمراه‌ می‌شوند و برترین‌ جهاد،گفتار حق‌ و عدلی‌ است‌ که‌ در برابر پیشوای‌ ستمگر ایراد شود.

جور، عمل‌ بر خلاف‌ قانون‌ الاهی‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ دیگران‌ است‌؛ از این‌رو وقتی‌ به‌ حضرت‌ پیشنهاد می‌شود که‌ به‌ اشراف‌، سهم‌ بیش‌تری‌ از بیت‌المال‌بدهد، می‌فرماید:

آیا به‌ من‌ فرمان‌ می‌دهید که‌ پیروزی‌ را با جور بخواهم‌؟

از قضاوت‌ ناعادلانه‌ قاضی‌ نیز به‌ حکم‌ جور تعبیر می‌شود؛ زیرا حق‌دیگران‌ را از بین‌ می‌برد.

امام‌ علی‌(ع) قضاوت‌ حَکَمین‌ را در صفین‌ که‌ اساسی‌ از قرآن‌ نداشت‌،«حکم‌ جور» دانست‌. آن‌ گاه‌ که‌ به‌ توقیف‌ اموال‌ عثمان‌ فرمان‌ داد، به‌ این‌ دلیل‌که‌ وی‌ به‌ بیت‌المال‌ تجاوز کرده‌ و آن‌ها را به‌ ناحق‌ گرد آورده‌ بود، فرمود:

کسی‌ که‌ عدل‌ بر او ناگوار آید، جور و ستم‌ بر او ناگوارتر است‌.

۳ ـ ۷. جفا

جفا از دیگر واژه‌هایی‌ است‌ که‌ ستم‌ و تجاوز را می‌رساند. جفا به‌ معنای‌بی‌مهری‌ نیز می‌آید. کارگزاری‌ که‌ به‌ مردم‌ ستم‌ کند، به‌ آن‌ها جفا و بی‌مهری‌کرده‌ است‌؛ لذا حضرت‌ یکی‌ از شرایط‌ کارگزاران‌ را جافی‌ و ستمگر نبودن‌برمی‌شمرد و می‌فرماید: و نه‌ ستم‌کار باشد تا به‌ ستم‌ عطای‌ آنان‌ را ببرد.

۴ ـ ۷. حیف‌

حیف‌ از دیگر واژه‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ معنای‌ ستم‌ آمده‌ و بیش‌تر در تجاوزمالی‌ به‌ کار می‌رود. حیف‌ و میل‌ اموال‌ به‌ همین‌ معنا است‌. امام‌ علی‌(ع) درنامه‌ای‌، زیاد بن‌ ابیه‌، کارگزار فارس‌ را به‌ عدل‌ دعوت‌ و از زورگویی‌ و ستم‌نهی‌ می‌کند:

عدالت‌ را به‌ کار بند و از زور و ستم‌ دوری‌ کن‌؛ زیرا که‌ زور و فشارباعث‌ می‌شود که‌ مردم‌ دیار خود را ترک‌ کنند و ستم‌، مردم‌ را به‌شمشیر و قیام‌ می‌خواند.

۵ ـ ۷. اجحاف‌

اجحاف‌، واژه‌ای‌ دیگر، به‌ معنای‌ ستم‌ و تجاوز به‌ حقوق‌ دیگران‌ است‌. این‌واژه‌ به‌ معنای‌ اخلال‌ در کارها و تکلیف‌ بیش‌ از طاقت‌ افراد هم‌ آمده‌ که‌ همه‌ بانوعی‌ زیان‌ همراهند. همچنین‌ به‌ معنای‌ زیان‌ بسیار به‌ افراد و کاستن‌ از حقوق‌آن‌ها نیز به‌ کار می‌رود. امام‌ علی‌(ع) از جمله‌ شرایط‌ کارگزاران‌ و همکاران‌ راعدم‌ اجحاف‌ آن‌ها به‌ مسلمانان‌ و هم‌پیمانان‌ با مسلمانان‌ می‌شمارد:

همکار تو نباید با دیگری‌ همکاری‌ کرده‌ باشد و خصلتی‌ در اجحاف‌ به‌مسلمانان‌ و هم‌ پیمانان‌ داشته‌ باشد.

امام‌(ع) در نامه‌ به‌ مالک‌ هنگامی‌ که‌ از تعیین‌ قیمت‌ها سخن‌ می‌گوید،می‌فرماید:

باید قیمت‌ها به‌ گونه‌ای‌ تعیین‌ شود که‌ به‌ مالک‌ و مشتری‌ زیانی‌ نرسد وقیمت‌ها عادلانه‌ باشد.

۸ . ترس‌

ترس‌ (جُبن‌) از خوی‌های‌ ناپسند است‌. انسان‌ ترسو توان‌ اقدام‌ کار راندارد و با اندک‌ تهدیدی‌ از موضع‌ خود عقب‌نشینی‌ می‌کند. جبن‌ در برابرشجاعت‌ و جبّان‌ در برابر شجاع‌ قرار دارد. در معنای‌ جبّان‌ گفته‌اند:

کسی‌ است‌ که‌ از اقدام‌ بر هر کاری‌ در شب‌ یا روز می‌ترسد.

انسان‌های‌ ترسو توان‌ تصمیم‌ و ورود به‌ کارهای‌ مهم‌ را ندارند و با همه‌سازش‌ می‌کنند. عاقبت‌ ترس‌ به‌ قدری‌ خطرناک‌ است‌ که‌ به‌ فرموده‌ امام‌صادق (ع) می‌توان‌ گفت‌:

ترسو در جهنم‌ است‌؛

زیرا چنین‌ فردی‌ نه‌ جرأت‌ عمل‌ به‌ وظایف‌ شرعی‌ را دارد و نه‌ توان‌ ترک‌کارهای‌ خلاف‌ را در خود می‌بیند. مهم‌ برای‌ وی‌، نظر مردم‌ یا عکس‌العمل‌اجتماعی‌ آن‌ها است‌.

حضرت‌ علی‌(ع) مالک‌ اشتر را از مشورت‌ با افراد ترسو نهی‌ کرده‌ ومی‌فرماید:

در مشورت‌های‌ خود، افراد بخیل‌ و ترسو را راه‌ مده‌؛ زیرا تو را درکارها سست‌ و ضعیف‌ و چیزی‌ را که‌ بزرگ‌ نیست‌، برای‌ تو، بزرگ‌می‌کنند.

ترس‌ زیاد را برخاسته‌ از ناتوانی‌ نفس‌ و ضعف‌ یقین‌ می‌شمارد. درنامه‌ای‌ به‌ عبدالله بن‌ عباس‌ و سعید بن‌ نمران‌، کارگزاران‌ خود در یمن‌، آنان‌را به‌ جهت‌ کوتاهی‌ در برابر یورش‌ بسر بن‌ ابی‌ ارطاه‌ عامری‌ توبیخ‌ کرده‌،اساس‌ کار آن‌ها را ضعف‌ نفس‌، خودکم‌ بینی‌ و سوءتدبیر می‌شمرد.

به‌ خوبی‌ دانستم‌ که‌ ترس‌ شما و خود کم‌بینی‌ و کوچکی‌ نفستان‌ ومختلف‌ بودن‌ نظر و بدی‌ تدبیرتان‌ چیزی‌ است‌ که‌ افراد غیرمخالف‌شما را مخالف‌ شما ساخته‌ و افرادی‌ را که‌ از شما می‌ترسیدند، جرأت‌داده‌ است‌.

ضعف‌ و ترس‌ این‌ دو کارگزار باعث‌ شد منطقه‌ یمن‌ را رها کرده‌، دراختیار بُسر قرار دهند تا هر گونه‌ بخواهد عمل‌ کند و دوستان‌ علی‌ (ع) را ناامیدو عده‌ای‌ از آنان‌ را به‌ قتل‌ برساند. ترس‌ کارگزار، وی‌ را دچار مشکل‌ کرده‌،هنگام‌ حوادث‌ سخت‌، شیرازه‌ مدیریت‌ وی‌ را در هم‌ می‌ریزد.

گاه‌ سستی‌ در کارها از ترس‌ و ضعف‌ سرچشمه‌ می‌گیرد. ترس‌ از عدم‌توفیق‌، به‌ بیهوده‌ دانستن‌ کوشش‌ و سستی‌ در کارها منجر می‌شود؛ از این‌ روعلی‌(ع) یاران‌ خود را در بحرانی‌ترین‌ موقعیت‌ها از هر گونه‌ سستی‌ نهی‌می‌کند. هنگامی‌ که‌ محمد بن‌ ابی‌بکر از سستی‌ یاران‌ خود گزارش‌ می‌دهد،حضرت‌ در پاسخ‌ او می‌نویسد:

نوشته‌ بودی‌ در همراهان‌ و یارانت‌ سستی‌ دیده‌ای‌؛ پس‌ تو سست‌ مشو؛اگر چه‌ آن‌ها سستی‌ بورزند.

علی‌(ع) هنگام‌ جنگ‌ صفین‌ دستور داد دلاوران‌ به‌ کمک‌ نیروهایی‌ که‌گرفتار ترس‌ شده‌اند، بشتابند و آنان‌ را کمک‌ کنند و به‌ قُثم‌ بن‌ عباس‌،کارگزار مکه‌، می‌نویسد:

نه‌ به‌ هنگام‌ نعمت‌، سخت‌ شاد باش‌ و نه‌ در دشواری‌، سست‌ رأی‌ وترسان‌.

ظهور و بروز ترس‌ و سستی‌ هنگام‌ بحران‌ و سختی‌ها است‌. در روال‌عادی‌، به‌ هیچ‌ وجه‌ روحیه‌ افراد شناخته‌ نمی‌شود. امیرمؤمنان‌(ع) در نامه‌ای‌ به‌ابوموسی‌ اشعری‌، کارگزار کوفه‌ که‌ مردم‌ را از رفتن‌ با حضرت‌ به‌ جنگ‌ جمل‌نهی‌ می‌کرد، کار وی‌ را برخاسته‌ از ترس‌ او در این‌ بحران‌ می‌شمارد و می‌فرماید:

از سوراخت‌ بیرون‌ آی‌ و آنان‌ را که‌ با تو هستند همراه‌ ساز؛ پس‌ اگرآن‌چه‌ را به‌ تو دستور می‌دهم‌ انجام‌ دادی‌ بیا و اگر سستی‌ و ترس‌ نشان‌دادی‌، دور شو.

۹. بخل‌ و شُح‌

کارگزار اسلامی‌ باید به‌ خوی‌های‌ پسندیده‌ مانند بخشندگی‌ و سخاوت‌آراسته‌، و از صفات‌ ناپسند مانند بُخل‌، خست‌ و شُح‌ به‌ دور باشد؛ زیرا بُخل‌انسان‌ را از خدمت‌ به‌ خلق‌ و کمک‌ به‌ مردم‌ باز می‌دارد. در معنای‌ بُخل‌گفته‌اند:

امساک‌ از چیزی‌ است‌ که‌ شایسته‌ نگهداری‌ نیست‌ و در برابر جود قراردارد.
اما شُح‌، بُخل‌ مفرط‌ است‌ که‌ با حرص‌ همراه‌، و به‌ صورت‌ عادت‌درآمده‌ باشد.

این‌ حالت‌ روانی‌ باید از کارگزار اسلامی‌ به‌ دور باشد؛ از این‌ رو امام‌علی‌(ع) نخستین‌ صفت‌ زشتی‌ را که‌ از کارگزار و والی‌ اسلامی‌ نفی‌ می‌کند،بخل‌ است‌:

سزاور نیست‌ بخیل‌ برناموس‌، خون‌، غنیمت‌ها و درآمدهای‌ مسلمانان‌ولایت‌ یابد و امامت‌ آنان‌ را عهده‌دار شود تا در مال‌های‌ آن‌ها حریص‌گردد.

این‌ سخن‌ در دعائم‌ الاسلام‌ به‌ گونه‌ای‌ دیگر نقل‌ شده‌ و به‌ جای‌ بخیل‌،حریص‌ آمده‌ است‌:

والی‌ مسلمانان‌ نباید حریص‌ باشد تا به‌ گردآوری‌ مال‌ مسلمانان‌ همت‌کند، و نه‌ جاهل‌ تا آنان‌ را گرفتار نادانی‌ خود سازد و نه‌ بخیل‌، تا آنان‌ رااز حقوقشان‌ باز دارد.

۱۰. رشوه‌ و غلول‌

رشوه‌خواری‌ از رفتارهای‌ ناپسند و بزه‌های‌ اجتماعی‌ است‌ که‌ سبب‌ تضییع‌حقوق‌ مردم‌ و از بین‌ رفتن‌ عدالت‌ در جامعه‌ می‌شود. قاضی‌ اگر در داوری‌های‌خود منتظر دریافت‌ رشوه‌ باشد و با دریافت‌ آن‌، حکم‌ الاهی‌ را زیر پا نهد،فساد و ستم‌ بسیاری‌ را در پی‌ خواهد داشت‌. این‌ امر، اعتماد و آسایش‌اجتماعی‌ را از بین‌ برده‌ و زورگویی‌ و تجاوز را بر جامعه‌ حاکم‌ می‌سازد.

برای‌ رشوه‌ به‌ معنای‌ عام‌ آن‌ سه‌ مصدق‌ را می‌توان‌ در نظر گرفت‌ که‌ هر سه‌از نظر امام‌ علی‌(ع) مردود است‌:

۱. رشوه‌ در حکم‌: بدین‌ معنا که‌ یکی‌ از دو طرف‌ دعوا به‌ قاضی‌ پولی‌می‌دهد تا وی‌ هنگام‌ ایراد حکم‌، به‌ نفع‌ او داوری‌ کند یا به‌ گروه‌های‌ تحقیق‌ وتنظیم‌کننده‌ پرونده‌ چیزی‌ داده‌ می‌شود تا سمت‌ و سوی‌ پرونده‌ را به‌ نفع‌ اوقرار دهند. این‌ها از مصادیق‌ رشوه‌ است‌. از آن‌ جا که‌ در زمان‌ امیرمؤمنان‌(ع)حاکم‌ به‌ قضاوت‌ نیز می‌پرداخت‌. حضرت‌ رشوه‌گیری‌ را یکی‌ از صفات‌ناپسند او می‌شمارد و می‌فرماید:

والی‌ نباید برای‌ داوری‌ رشوه‌ بگیرد؛ زیرا حقوق‌ مردم‌ را پایمال‌، وهنگام‌ اجرای‌ حدود الاهی‌ توقف‌ می‌کند.

۲. رشوه‌ برای‌ کسب‌ قدرت‌: زمانی‌ ممکن‌ است‌ پرداخت‌ پول‌ یا دادن‌وعده‌، برای‌ رسیدن‌ به‌ مقام‌ باشد که‌ این‌ نیز از نظر امام‌ علی‌(ع) مردود است‌.شخصی‌، که‌ گویا اشعث‌ بن‌ قیس‌ بوده‌، شبانه‌ حلوایی‌ برای‌ آن‌ حضرت‌آورد. حضرت‌ پرسید:

این‌ بخشش‌ است‌ یا زکات‌ یا صدقه‌ مستحبی‌؟ اگر این‌ها است‌، بر مااهل‌ بیت‌ حرام‌ شده‌.

پاسخ‌ داد: این‌ هدیه‌ است‌.

حضرت‌ فرمود:

مادرت‌ به‌ عزایت‌ بنشیند! آیا می‌خواهی‌ از راه‌ دین‌ خدا مرا فریب‌دهی‌؟ آیا حواس‌پرتی‌ داری‌ یا جن‌زده‌ای‌ یا سخن‌ بیهوده‌ می‌گویی‌؟
به‌ خدا سوگند اگر اقلیم‌های‌ هفت‌گانه‌ و آن‌ چه‌ را در سایه‌ آن‌ها است‌ به‌من‌ بدهند، برای‌ این‌ که‌ درباره‌ مورچه‌ای‌ خدا را معصیت‌ کنم‌ تا پوست‌جوی‌ را از او بگیرم‌، چنین‌ نخواهم‌ کرد.

هنگامی‌ که‌ امیرالمؤمنین‌(ع) از عمروعاص‌ سخن‌ می‌گوید، به‌ این‌ نکته‌اشاره‌ می‌کند که‌ او برای‌ همکاری‌ خود با معاویه‌ عطیه‌ و رشوه‌ای‌ در نظرگرفت‌:

به‌ خدا سوگند! عمروعاص‌ با معاویه‌ بیعت‌ نکرد، مگر این‌ که‌ شرط‌ نمودبه‌ او عطیه‌ای‌ بدهد و در ازای‌ ترک‌ دین‌، به‌ او مال‌ اندکی‌ بپردازد.

۳. غلول‌ (پورسانت‌): پیشکش‌هایی‌ که‌ کارگزاران‌، افزون‌ بر حقوق‌ خودمی‌گیرند ـ گرچه‌ عنوان‌ هدیه‌ هم‌ داشته‌ باشد ـ خیانت‌ و غلول‌ شمرده‌ شده‌است‌.

امام‌ علی‌(ع) می‌فرماید:

اگر والی‌ هدیه‌ای‌ بگیرد، خیانت‌ است‌.

این‌ گونه‌ هدایا در گذشته‌ بیش‌تر به‌ کارگزاران‌ خراج‌ و زکات‌ ـ چون‌ برای‌دریافت‌ زکات‌ می‌رفتند ـ داده‌ می‌شد. پیامبر نیز این‌ هدایا را حرام‌ دانسته‌است‌:

هر که‌ را برکاری‌ گماردیم‌ و حقوقی‌ برایش‌ معین‌ ساختیم‌، اگر بیش‌ ازآن‌ چیزی‌ برداشت‌، خیانت‌ است‌.

بنابراین‌ دریافت‌ مالی‌ که‌ افزون‌ بر حقوق‌ کارمند و کارگزار باشد، حرام‌است‌. دریافت‌ این‌ وجوه‌ برای‌ کارگزاران‌ حرمت‌ دارد؛ زیرا وظیفه‌ آن‌ها انجام‌معاملات‌ است‌؛ اما ممکن‌ است‌ برای‌ دلال‌ها اشکالی‌ نداشته‌ باشد. این‌ گونه‌پول‌ها عنوان‌ «سحت‌» هم‌ دارد که‌ از نظر شرعی‌ حرام‌ است‌.

سرانجام‌

کارگزاران‌ حکومت‌ به‌ سبب‌ قدرت‌ و اختیاراتی‌ که‌ دارند، همیشه‌ درمعرض‌ گرفتار شدن‌ به‌ آفت‌های‌ قدرت‌ و سوء استفاده‌ از موقعیت‌ خویشند. ازاین‌ رو لازم‌ است‌ کارگزاران‌ حکومت‌ اسلامی‌ متخلّق‌ به‌ اخلاق اسلامی‌ بوده‌،سفارش‌های‌ امیرمؤمنان‌ (ع) را در این‌ باره‌ به‌ کار گیرند.

در آغاز بحث‌، بنیان‌های‌ اخلاقی‌ کارگزاران‌ مطرح‌ شده‌ و مقصود، آن‌دسته‌ از سفارش‌های‌ حضرت‌ است‌ که‌ اساس‌ عمل‌ کارگزاران‌ بوده‌ و بدون‌داشتن‌ آن‌ شرایط‌، شایستگی‌ِ عمل‌ برابر موازین‌ شرع‌ در حکومت‌ اسلامی‌ راندارند؛ مانند: امانت‌ داری‌، تقوا، بصیرت‌، ترس‌ از خدا، حق‌گرایی‌ و….

در ادامه‌ فروتنی‌، پارسایی‌، حلم‌، شرح‌ صدر، سخاوت‌، شجاعت‌،قاطعیت‌، زهد، ساده‌زیستی‌ و نظم‌ در کارها و…، جز فضایل‌ رفتار فردی‌کارگزاران‌ ذکر شده‌ است‌.

اخلاق اجتماعی‌، بخش‌ دیگری‌ از شایستگی‌های‌ اخلاقی‌ است‌ که‌ امام‌علی‌(ع) کارگزاران‌ خود را به‌ آن‌ سفارش‌ کرده‌ و مقصود، آن‌ دسته‌ ازشایستگی‌های‌ اخلاقی‌ است‌ که‌ در ایجاد ارتباط‌ و رفتار با دیگران‌ توصیه‌ شده‌است‌؛ مانند: رفق‌ و مدارا، عفو و گذشت‌، ارتباط‌ مستقیم‌ با مردم‌، عمل‌ به‌ نفع‌عموم‌ و ….

از آن‌جا که‌ قدرت‌ و حکومت‌، آفت‌هایی‌ دارد؛ بخشی‌ از آفت‌های‌اخلاقی‌ کارگزاران‌، مانند خیانت‌، تکبر، خودپسندی‌، حرص‌، طمع‌، اجحاف‌،رشوه‌ و … که‌ در سخن‌ امیرمؤمنان‌ آمده‌ در بخش‌ پایانی‌ ذکر شده‌ است‌.

منبع:فردا نیوز

(Visited 30 times, 1 visits today)