۳۷ سال انتظار و ۴۰ روز زمزمه دیدار

فاطمه شریفی - خبرگزاری دفاع مقدس : سلام بر خبر آمدنت که با عطر شقایق‌های عاشق و نوای حق طلبی همراه بود.‌ ای پهنه نور باران،‌ ای طراوت بی کران، سلام بر تو؛ سلام بر پایان ۳۷ سال انتظار و ساعت‌ها و روز‌ها بی‌تابی برای رسیدن به لحظه دیدار.

گروه استان‌های دفاع‌پرس – فاطمه شریفی؛ سلام، سلام بر پای استوارت که تا انتهای ایستادگی ایستاده است و این روز‌ها قدم بر چشم ما گذاشته‌ای. سلام بر خبر آمدنت که با عطر شقایق‌های عاشق و نوای حق طلبی همراه بود.‌ای پهنه نور باران،‌ای طراوت بی کران، سلام بر تو؛ سلام بر پایان ۳۷ سال انتظار و ساعت‌ها و روز‌ها بی‌تابی برای رسیدن به لحظه دیدار…

از انتظار حرف زدم، عطر نرگس به مشمام می‌رسد، جمعه نزدیک است و سلام بر حقیقت انتظار.

«اللهم عجل لولیک الفرج»

جان خواهر، برادرم حسن؛ سلام! خوش آمدی نور چشم مادر… الوعده وفا… زیارتت قبول حسن جان؛ شهادت گوارای وجودت برادر؛ برایم از شب‌های جمعه و زیارت آقا امام حسین (ع) سخن بگو، از سلام هایت که دجله را به بین الحرمین پیوند می‌زد… از کربلا از قتلگاه… برایم از خیمه‌های سوخته در آتش ظلم حرف بزن!

چه نیک صدای «هل من ناصر ینصرنی» زمان خویش را شنیدی و بند پوتین محکم کردی، چه زیبا بهشت را با دستانی کوچک به قلب وسیعت پیوند زدی.

اخوی تو صدای «هل من ناصر ینصرنی» را شنیدی و در سپاه یاران حسین قدم گذاشتی، آیا من نیز می‌توانم سال‌های فراق، غصه‌های نبودنت، داغ بر دل نشسته مادرمان و چشمان برای همیشه منتظر مانده پدرمان به در خانه را با جمله حضرت زینب (س) در کربلا پاسخ بگویم و این چنین جماعت شانه بر زیر تابوتت گذاشته را خطاب کنم:

و من جز زیبایی چیزی ندیدم… «ما رایت الا جمیلا»!

چقدر روز‌های نبودنت را به پابوس فرزندان گمنام سپاه عشق رفتم، چقدر گوشه چادر مادر را گرفتم و تو را در میان گمشده‌های زمین و آسمان جستجو کردم و هر کجا در خیمه امام حسین روضه علی اکبر شنیدم تمام وجودم بارانی شد و تو در خاطرم نشستی…

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
من یه نفرم فقط !

«گلی گم کرده‌ام می‌جویم او را به هر گل می‌رسم می‌بویم او را»

همین چند سال پیش بود که دلم را نذر کردم آن هم در جاده‌ای که تو رفته بودی و هر قدم که در مسیر پیاده روی اربعین بر می‌داشتم تو را صدا می‌زدم…

از چه بگویم برایت؟ از کدام روز؟ ۳۷ سال را چگونه شرح دهم برادر شهیدم؟ و امان از دل مادر و سکوت سرشار از نگفته‌های زنده یاد پدرمان.

راستی چه خوب که آمدی، همه آن روز‌ها یک طرف و این ۴۰ روز یک طرف.

چه به موقع آمدی؛ این روز‌ها قدری خشاب ایمانمان خالی شده است و سقف سنگر‌های معرفتمان دارد چکه می‌کند و تو آمدی که باز شهرمان بوی شهدا بگیرد تا شاید حواسمان باشد داریم کجا قدم می‌گذاریم.

خواهر به فدای قدم‌هایت؛ چهل روز است که تو آمده‌ای و با خود عطر جبهه آورده‌ای، از آنجا که انسان‌ها به خدا نزدیک‌تر بودند، از آنجا که پرستوهایش جرات پرواز داشتند و بی‌پروا قلب آسمان سرخ شهادت را می‌شکافتند.‌ ای همیشه در یاد؛ با ما حدیث وفا بخوان، با ما از اسرار کربلا و بهشت سخن بگو تا همچون تو شیفته و دلداده حق شویم، با ما سخن بگو از روشنی، نور و حقیت؛ برادر حسن برایمان دعا کن در این حوالی حال مردمان زمین خوب نیست… التماس دعا برادر!

«‌حسن یاوری» بیست و سوم اسفند ۱۳۶۳ در سن ۱۵ سالگی به عنوان تک تیرانداز در شرق رود دجله عراق به شهادت رسید و پیکر پاک این شهید دانش آموز بعد از ۳۷ انتظار و گمنامی ۴۰ روز پیش و همزمان با شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در گلزار شهدای نعیم آباد یزد نشانی دیگر برای ما شد تا راه را گم نکنیم.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
بزم عشق/سفرنامه: قسمت دوم

همزمان با گرامیداشت یاد و خاطره شهدای امنیت و مقاومت و گرامیداشت چهلمین روز از بازگشت شهیدی روشن ضمیر؛ این نوشته به خواهران شهید حسن یاوری تقدیم می‌شود.

(Visited 58 times, 1 visits today)