دوباره بوی سیب می آید

خردادماه است و فصل ثبت حماسه های ماندگار در تاریخ ایران که یکی پس از دیگری به جوانه های امید سبز می شوند و از دامانشان بنفشه می روید.در جریان برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری و پنجمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستای استان مشغله و حجم کار به قدری بالا رفت که فرصت […]

خردادماه است و فصل ثبت حماسه های ماندگار در تاریخ ایران که یکی پس از دیگری به جوانه های امید سبز می شوند و از دامانشان بنفشه می روید.در جریان برگزاری انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری و پنجمین دوره شوراهای اسلامی شهر و روستای استان مشغله و حجم کار به قدری بالا رفت که فرصت نوشتن خاطرات و روزنگارها کمتر پیش آمد البته قدری در دفتر یادداشت روزانه ام نوشته ام و تا امروز که اتفاقی مرا به جوشش در نوشتن ترغیب کرد.

در ستاد مرکزی بانوان حامی دکتر حسن روحانی و با تفکر اصلاح و عقلانیت محوری از نیمه های اردیبهشت در کمیته اقشار مشغول شدم و از سوی دیگر نیز به همکاری برای تولید محتوا با فعالان اعتدال می پرداختیم و شورای شهر و برخی کاندیدای لیست اصلاح طلبان نیز در میان ساعت های فعالیت ما به همراهی نیز داشتند که دریغ نمی کردیم.

خلاصه سفر های روشنگرانه به مروست و خاتم با همراهی خانم دکتر آقا جری عضو شورای مرکزی حزب اتحاد و ملت کشور و اجرای برنامه در مناطق مختلف شهرستان یزد به همراهی خانم دکتر شجاعی معاون رئیس جمهوری در دولت اصلاحات و تحربه سفر تبلیغاتی به تنهایی در شهرستان تفت و به همراهی خانم حاتمی در شهرستان بافق و خلاصه هر کوی وبرزن در استان یزد که زمینه ای برای تدبیر و امید داشت را بی بهره  نذاشتیم حتی ورودی محل برگزاری نماز جمعه.

به لطف خداوند نتایج خوبی با وجود تمام سم پاشی ها و عوام فریبی ها از سوی کاندیدای مدعی ایران دوستی و اسلام باوری ،به نام دولت تدبیر و امید در کشور رقم خورد و امید که زمینه ساز پیشرفت این سرزمین و گره گشایی از امور مردم قدرانش باشد،از انتخابات بگذریم و بازهم با همان موضوع چند ساله نبود قرار داد پیوسته کاری و امنیت شغلی دست و پنجه نرم می کنم و این بار با قردادی کمتر از سه ماه از اواخر فروردین به عنوان کارشناس پیگیری معاونت عمرانی استانداری یزد و به لطف خداوند و اعتماد آقای مهندس سید حسینی معاونت محترم این حوزه مشغول هستم.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
حکایت من

به هر حال جوانی است و گاهی دلم می گیرد از این نابسامانی ها و بهم ریختگی های قرارداد کاری و حقوقی که گاهی با کارشکنی های مجری قرارداد به نصف قانون کار و یا کمتر هم می رسد اما از این ها که بگذریم خدا را شاکرم که عزت اجتماعی و مدیری جدی و کوشا نصیبم کرده است که رفتارهایش در اوج جدیت مرا به سمت یادگیری و تمرین برای قوی بودن تشویق می کند و همین خود ثروتی است بزرگ که هر که را نصیب نخواهد شد.

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

و اما چند وقتی بود برنامه سفر کربلا در سر داشتم و هنوز طعم سفر بهمن ماه ۹۴ در تمام وجودم زمزمه و مرا بی تاب تر می کرد، چند روزی بود دنبال می کردم و چون ماه رمضان تعداد سفرها کمتر شده بود همان چند گروه عزم هم تکمیل و جایی برای من نبود، شماره داده بودم به یکی از گروه های زیارتی به نام ایثار سیر که اگر جایی خالی شد تماس بگیرد و امروز دیگر خیال سفر از سرم رفته بود و فکرش را هم نمی کردم که بشود.

خانواده رعد از شیعیان پر قدر کربلا و از دوستان من نیز مرتب تصاویر بین الحرمین را برایم می فرستند و هر روز بیشتر هوایی می شوم،نشسته بودم در اتاق و نزدیک اذان ظهر بود، ماه مبارک رمضان و پنج شنبه ای پر برکت، تلفنم زنگ خورد و آقای ارثی از شرکت ایثار سیر بود(عمره دانش آموزی سال ۸۳ هم ایشان مسوول کاروان ما بود البته اتفاقی شماره تماسش را از سایت استانداری برداشته بودم و بعد که تماس گرفتم ایشان را شناختم). خلاصه گفتند برای روز ۲۱ خردادماه مصادف با ۱۸ رمضان  المبارک یک بلیط و جای خالی پیدا کرده ام و پرواز نیز از فرودگاه شهید صدوقی یزد است.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
و هر روز نهال عشق می کارد

پرسید سفر شما قطعی است؟ اسمتان را بنویسم؟ناگهان بوی سیب آمد و درست پیشانی گذاشته بر شش گوشه آقا اباعبدااله و دلباخته در تل زینبیه خودم را یافتم و باز برگشتم به اتاقم، بنویسد آقا…فاطمه شریفی به شماره ملی ….و خلاصه مشخصات را گفتم و بعد از پایان تلفن بی پروا به سمت مادرم و مریم و لیلا و بشرا که مشغول صحبت بودند دویدم…

از عمق جان ذوقی فریاد زد بلیط درست شد، شب قدر کربلا هستم و از آن لحظه اشک درچمشانم خمیه زده و قلبم بی تاب است برای زمزمه یا اباعبدالله یا حسین بن علی …

و عجب لطف بزرگی و عجب عنایت بی نظیری از سوی خداوند و صالحان میزبان در صحرای کربلا، نجف اشرفف سامرا، کاظمین، وادی السلام، بین الحرمینو خلاصه بگویم گوشه گوشه های بهشت

تا ۲۱ خرداد برسد دل هم چنان بی تابی می کند، وای سر گذاشتن بر زمین کربلا و گوش سپردن به صدای بال فرشتگان عجب لذتی دارد…نشستن میان صحن مولا ابالفضل العباس و از سوی دیگر زمزمه سقای حسین سید و سالار نیامد در خیمه گاه جانم را سیقل می دهد و قلبم را روشن می سازد

الحمدالله رب العالمین/.

 

 

(Visited 14 times, 1 visits today)