نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
لطفا پاسخ را به عدد انگلیسی وارد کنید:
مرا به خاطر بسپار
سلام بر خون خدا. سلام بر رحمهاللهالواسعه. سلام بر نور چشم رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم. سلام بر فرزند شهید امیرالمومنین علی علیهالسلام و بانو فاطمه زهرا سلاماللهعلیها. سلام بر شافع روز جزا. سلام بر آن که ملائک در عزایش میگریند. سلام بر کسى که بیعتش را شکستند. سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود […]
سلام بر خون خدا. سلام بر رحمهاللهالواسعه. سلام بر نور چشم رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم. سلام بر فرزند شهید امیرالمومنین علی علیهالسلام و بانو فاطمه زهرا سلاماللهعلیها. سلام بر شافع روز جزا. سلام بر آن که ملائک در عزایش میگریند. سلام بر کسى که بیعتش را شکستند. سلام بر آقایى که حامى دیگران بود و خود بییاور ماند. سلام بر تشنگى کشیده در کنار نهر آب و بر طرف کننده تشنگی تمام خلق الله سلام بر حسین (ع) و فرزندان فرزانه و اصحاب عزیزش و سلام بر دشت تفتیده عشق!سلام بر نور علم و وجود توانمندی وصلابت سلام بر میدان عشقبازی یاران عاشق دلباخته کوى معشوق سلام بر تو اى کربلا
سلام مرا با گلوى بغض فروخوردهات و چشمان مواج از دریاچه اشک دلتنگیات و با جگر سوختهات و قلب پارهپارهات پاسخگو. کربــلا! میخواهم که با تو سخن بگویم! نجف می خواهم ذکر یا علی ام را همراه با تو زمزمه کنم. میخواهم بقچه حرفهاى بر دوش ماندهام را براى تو پهن کنم؛ نمىدانم، نمىدانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟ با تو سخن میگویم تویی که آن محزونترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری! کربلا، از غروب عاشورا بگو… براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیدهام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟ یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن میکردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرینشدگان ابدی، حمله میبردی! کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینهبستهات میهمان بودند با آنان چهها گفتى؟ کربلا ، برایم از اصحاب بگو! آنان که باوفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهرههای برافروخته و هیجانزدهشان برای تکه تکه شدن در راه حسین (ع) بگو… کربلا !از علیاکبر (ع) بگو که شبیهترین بنیهاشم به رسولالله (ص) بود آنقدر که آن ملعونان لحظهای پنداشتند مبادا رسول خدا (ص) به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو؛ چگونه قلب سیدالشهدا (ع) را جریحهدار کرد! از آن لحظهای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا میکرد پیدرپی با هر ضربه علی (ع) میگفت ماشاءالله! لا حول و لا قوه الا بالله! و به یکباره ذکر لبش شد: «انا لله و انا الیه راجعون!» از لحظهای بگو که سر در کنار پیکر دردانهاش گذاشت و ملتمسانه منتظر بود تا فرزند بار دیگر پدر را صدا بزند! از پیکر مثله شده و اربا اربا شده عزیز زهرا (س) بگو! بگو برایم چگونه جوانان بنیهاشمی بدن علی اکبر (ع) را به خیمهها بازگرداندند! بگو… کربلا، از قاسم (ع) که امانت برادر بود بگو! از پسربچهای که خطاب به عمویش شهادت را «احلی من العسل» خواند! او که هیچ لباس رزمی اندازه تنش یافت نمیشد! از لحظهی وداع برادرزاده با عمویی بگو که برایش پدر بود! از نبرد حیدری فرزند مجتبی (ع) بگو و از پیکر قد کشیدهاش پس از شهادت… کربلا، از باب الحوائج شش ماهه، مظلومترین مظلوم تاریخ بگو! از علیاصغر (ع) آن طفل شیرخوارهای که آن دم که نوای «هل من ناصر ینصرنی» پدر را شنید خود را از گهواره بیرون پرت کرد تا به یاری پدر غریبش بپیوندد! بگو که چگونه تیر سه شعبه گلوی نازنینش را درید و او را در آغوش پدر شهید کرد… کربلا بگو: «سقاى تشنهلب» یعنی چه؟ آیا عجیب نیست؟ مىدانم که در حافظهات این تصویر مانده است آنجا که سقایى تشنهلب بر لب آب جان به جانان تقدیم کند. از آن لحظهای بگو که فاطمه زهرا (س) ناله میزد: «وای پسرم!» از اولین و آخرین باری بگو که قمر بنیهاشم، مولایش را برادر خطاب کرد! از داغ زاده ام البنین (س). بگو که کمر مولا را شکست! از لحظهای بگو که امام حسین (ع) دستان بریده عباس (ع) را در آغوش گرفته بود و میبوسید! از آن لحظهای که آقا بهسوی خیمهها رفت و پرچم خیمه عمو را پایین کشید، ناله اهل حرم بلند شد و امیدشان ناامید! حرم…عمو…آب…عطش…! کربلا بگو آیا یادت هست که خیل خصم سر کبوتر قافلهسالار عشق را بر سرنیزه کردند و با خود بردند؛ ولى هنوز دشت پر از نور و صفا بود؟ خیمههاى اهل حرم را به آتش کشیدند تا شاید خشم و غضبشان فرونشیند و غافل از اینکه آه طفلان حرم باز آنان را به آتش خواهد کشانید! کربلا از دل امالمصائب (س) بگو! از حرقه قلب دخت امیرالمونین (ع)! بگو که چگونه آتشگرفته بود و زبانههاى جانسوز غم سنگیندل زینب (س) همچنان و پس از سالها گذر از آن واقعه، دل اهل ولاى على (ع) را به درد مىآورد. کربلا برایم از سختترین و عاشقانهترین خداحافظی تاریخ بگو. آن دم که امام حسین (ع) برای آخرین بار به خیمه خواهر رفت. کربلا میدانم دردکشیده و غمدیدهای؛ ولی تو هیچگاه سوخته آتش فراق مولا نبودی! کربلا تو تازیانه و سیلی نخوردهای! تو غم غربت نچشیدهای! تو سرپرست کاروان یتیمان و رنجکشیدهترین طفلان تاریخ نبودی! ای کربلا امان از دل زینب (س)! کربلا نامت را که بر زبان جارى مىکنم سیل اشک از دیدگانم جارى مىشود؛ نمىدانم و واقعا هم نمىدانم چه سرى در میان نهفته است در حیرتم که کام جان تو از فرط تشنگى خشک خشک است؛ ولى دل من از دورى روى تو و از زمزمه نام تو به دیدگانم فرمان سیل اشک مىدهد و… تو خود بگو چه رازى در این میان نهفته است. کربلا، مدتهاست در آرزوى دیدار تو مىسوزم و مىسازم کربلا عطش استشمام بوی سیب وجودم را ذوب میکند کربلا تو خود عنایتى کرده ای به لطف پروردگار و مرا به آستانت فراخوانده ای کربلا جواب سلامم را خوب داده ای با هر زبانى که تو را بیشتر رضاست به سویت می آیم! و ای کربلا! میدانم تو هم مثل ما منتظری! منتظر منتقم خون حسین (ع)!
الهی انشدک بدم المظلوم! اللهم عجل لولیک الفرج… و امروز ساعت چهار و نیم عصر برای اولین بار وارد حسینیه پیر و برج خیابان مهدی شدم و تمام عاشقان و زائران منتظر بودنند و مسئول حج و زیارت مشغول سخنرانی بود، کتاب راهنمای زائر و متبرک به دعاهای معنوی تهیه و اعلام کردند ۴ صبح چهارشنبه فرودگاه بین المللی شهید صدوقی یزد باشید و ساعت ۶ صبح به سمت نجف حرکت خواهیم کرد…بی پروا تر شدم برای این سفر کاری و زیارت… و نمی دانم قلبم در آن لحظه چه می کند و وجودم چگونه بر این زیارت پر شتاب و بی پروا ذکر خواهد گفت…اما تنها چیزی که می دانم این است که هر چه شکر خداوند مهربان بگویم کم است و این سعادت را در این احوال هرگز فراموش نخواهم کرد…
یا علی…خدایا مرا ببخش و به دل آشنایان تا به امروزم بی انداز که بدی هایم را ببخشند.االهم الرزقنا شهادت
این مطلب بدون برچسب می باشد.
فاطمه شریفی - خبرگزاری دفاع مقدس : سلام بر خبر آمدنت که با عطر شقایقهای عاشق و نوای حق طلبی همراه بود. ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران، سلام بر تو؛ سلام بر پایان ۳۷ سال انتظار و ساعتها و روزها بیتابی برای رسیدن به لحظه دیدار.
سلام و درود پروردگار بی منتها بر قلوب آراسته به عشق و قدوم برخاسته به مشق! او قلم تکلیف دست می گیرد و می نویسد! خودش می نویسد! بر قامت ما …به به …باورکردنی نیست…عجب لذتی دارد مشق شدن زیر دست و قلم محبوب ازل،آن هم به هر صوم! به هر صوم در مسیر بندگی!…. […]
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر عشق یعنی گل به جای خار باش پل به جای این همه دیوار باش ظهر یک روز گرم تابستانی وارد مجموعه شدیم،تابلو ورودی:داتیس(صنایع غذایی نشاط آور یزد)،حسی شبیه به ورود به یک خانواده گرم و صمیمی همان ابتدای این واحد تولیدی-صنعتی وجود را […]
بهار یکی از باشکوه ترین فصل های طبیعت و زمزمه ای عاشقانه در سایه هنرمندی خداوند است و تمام شیرینی بهار امسال من نیز تو هستی!!!بهار وقتی تو باشی تنها آمدن فروردین و رفتن اسفند نیست در نگاه تو تمام فصل های پیش روی من شکوفه بهاری می دهد و پنجره ها به افتخار حظورت […]