نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
لطفا پاسخ را به عدد انگلیسی وارد کنید:
مرا به خاطر بسپار
عنایت خاص پروردگار و مهربانی وسیع امام حسین (ع) برای دومین بار در سن ۲۸ سالگی و با فاصله ۵ ماه از سفر قبل در دهه سوم ماه مبارک رمضان نام مرا در ردیف زاوران عتبات و عالیات قرار داد تا ۶ امام و یک سرور و بسیاری از مساجد معروفه و اماکن زیارتی را […]
عنایت خاص پروردگار و مهربانی وسیع امام حسین (ع) برای دومین بار در سن ۲۸ سالگی و با فاصله ۵ ماه از سفر قبل در دهه سوم ماه مبارک رمضان نام مرا در ردیف زاوران عتبات و عالیات قرار داد تا ۶ امام و یک سرور و بسیاری از مساجد معروفه و اماکن زیارتی را در سحرگاهان این ماه مبارک استشمام کرده و به جان و دل گره عاشقی کور بزنم.
گره ای کور که هرگز حب مرا ذره ای از این آستان کم نکند و عاشق بمانم تا لحظه ای که جان به عشق تسلیم کنم.۲۱ خرداد ۱۳۹۶ از طریق شرکت شمسا به کارگزاری یزدتوران عازم سرزمین نور شدیم و همه چیز ناگهانی، غیر منتظره و با قلبی بی تاب رقم خورد.جنس این سفر عجیب تر و قلب من بی پروا تر از فرودگاه بین المللی شهید صدوقی یزد تا فرودگاه بغداد می تپید.
یکشنبه شب بود ساعت نزدیک به ده که به کاظمین رسیدیم و این سفر با باب الحوائجی موسی بن جعفر و امام جواد (ع) شروع شد، همان شب وضوی عشق ساختیم و رهسپار شدیم…با ذکر صلوات به حرم رسیدیم و طبق قانون ساعت ۱۱ شب درب های ورودی حرم بسته می شد اما چون امشب میلاد امام حسن (ع) بود این مکان مقدس به یمن میلاد نور تا صبح در گشوده داشت.
به زیارت و نماز عشق رسیدیم و وجودی پر تلاطم مقداری آرام گرفت، یک شب اقامات در کاظمین و روز بعد رهسپار به سامرا شدیم،عده ای بر نا امنی این مکان تاکید داشتند اما نیروهای امنیتی ما را همراه شدند و دل به دریا زدیم…سیطره های بسیار زیاد و چک مدارک عبوری و خلاصه پس از چند ساعت به زیارت در سامرا مشرف شدیم.
نسبت به سفر قبل مسیر های ورودی با پیشرفت ۳۰ درصدی بازسازی شده بود و اما وارد حرم شدیم ضریح بسیار زیبایی جایگزین شده بود، ستون ها آیینه کاری و نقش و نگار کاشیکاری ها دل می ربود و پیشرفت بازسازی در این قسمت حرم نسبت به قبل قابل وصف و توضیح نبود.
به سرداب امام زمان رفته و از جان وو دل به برکت اشک نوای اللهم عجل لولیک الفرج سر دادیم و به علت مسائل امنیتی بعد از چند ساعت سامرا را برای زیارت امامزاده سید محمد ترک کرده و بلافاصله رهسپار کربلا شدیم.
سلام بر خون خدا!
ای کربلا می دانم تو هم مثل ما منتظری، منتظر منتقم خون حسین (ع)!
چند ساعتی در مسیر بودیم و ترافیک ورودی های کربلا بسیار سنگین بود و چند دقیقه یک بار توقف اجباری در مسیر داشتیم، از تلفن همراه خود زیارت عاشورا و نوحه کربلایی گوش جان سپرده بودم تا ساعت های نزدیک ۹ شب به هتل رسیدیم، کربلا الدولی، هتلی در زاویه شمالی باب القمی حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) با فاصله ای ۶۰۵۰ متری از بین الحرمین، وسایل را گذاشتیم و دل بی تاب زیارت بود…نیت ده روز اقامت در کربلا،دلداگی، طغیان عشق،روزه داری و تجربه ضیافت در ضیافت را به دل سنجاق کردم و آماده تشرف به بین الحرمین می شدیم.
سلام بر دشت تفتیده عشق!سلام بر او که بیعتش را شکستند! سلام بر شافع روز جزا و او که ملائک در عزایش گریستند.
سلام بر تشنگی کشیده در کنار نهر آب،سلام بر حسین(ع) و فرزندان و اصحاب فرزانه اش،سلام بر آقایی که حامی دیگران بود و خود بی یاور ماند…سلام بر علمدار کربلا…سلام بر عقیله بنی هاشم و سلام بر ۷۲ یار همیشه ماندگار به برکت ایمان و فداکاری.
کربلا می خواهم با تو سخن بگویم!
میخواهم بقچه حرفهاى بر دوش ماندهام را براى تو پهن کنم؛ نمىدانم، نمىدانم تاب شنیدن حرفهایم را دارى یا نه؟ با تو سخن میگویم تویی که آن محزونترین روز را در خود دیدی! تویی که از غم مولایت از ازل تا به ابد عزاداری! کربلا، از غروب عاشورا بگو… براستی آن روز چه کشیدی؟ شنیدهام که غروب روز عاشورا براى تو سخت التهاب آور بود؟ یقین دارم که اگر در اسارت خاک نبودی هر آن لباس رزم بر تن میکردی و غران و آتشفشان بار، بر آن ملعونان و نفرینشدگان ابدی، حمله میبردی! کربلا! بگو که آن سه روز و دو شبى که پیکرهاى شقایق رنگ قافله عشق بر پیشانى پینهبستهات میهمان بودند با آنان چهها گفتى؟ کربلا ، برایم از اصحاب بگو! آنان که باوفاترین اصحاب تاریخ بودند. از چهرههای برافروخته و هیجانزدهشان برای تکه تکه شدن در راه حسین (ع) بگو… کربلا !از علیاکبر (ع) بگو که شبیهترین بنیهاشم به رسولالله (ص) بود آنقدر که آن ملعونان لحظهای پنداشتند مبادا رسول خدا (ص) به میدان آمده! از داغ شهادت فرزند بگو؛ چگونه قلب سیدالشهدا (ع) را جریحهدار کرد! از آن لحظهای بگو که آقا از روی اسب میدان را تماشا میکرد پیدرپی با هر ضربه علی (ع) میگفت ماشاءالله! لا حول و لا قوه الا بالله! و به یکباره ذکر لبش شد: «انا لله و انا الیه راجعون!» از لحظهای بگو که سر در کنار پیکر دردانهاش گذاشت و ملتمسانه منتظر بود تا فرزند بار دیگر پدر را صدا بزند! از پیکر مثله شده و اربا اربا شده عزیز زهرا (س) بگو! بگو برایم چگونه جوانان بنیهاشمی بدن علی اکبر (ع) را به خیمهها بازگرداندند! بگو… کربلا، از قاسم (ع) که امانت برادر بود بگو! از پسربچهای که خطاب به عمویش شهادت را «احلی من العسل» خواند! او که هیچ لباس رزمی اندازه تنش یافت نمیشد! از لحظهی وداع برادرزاده با عمویی بگو که برایش پدر بود! از نبرد حیدری فرزند مجتبی (ع) بگو و از پیکر قد کشیدهاش پس از شهادت… کربلا، از باب الحوائج شش ماهه، مظلومترین مظلوم تاریخ بگو! از علیاصغر (ع) آن طفل شیرخوارهای که آن دم که نوای «هل من ناصر ینصرنی» پدر را شنید خود را از گهواره بیرون پرت کرد تا به یاری پدر غریبش بپیوندد! بگو که چگونه تیر سه شعبه گلوی نازنینش را درید و او را در آغوش پدر شهید کرد… کربلا بگو: «سقاى تشنهلب» یعنی چه؟ آیا عجیب نیست؟ مىدانم که در حافظهات این تصویر مانده است آنجا که سقایى تشنهلب بر لب آب جان به جانان تقدیم ک%
این مطلب بدون برچسب می باشد.
فاطمه شریفی - خبرگزاری دفاع مقدس : سلام بر خبر آمدنت که با عطر شقایقهای عاشق و نوای حق طلبی همراه بود. ای پهنه نور باران، ای طراوت بی کران، سلام بر تو؛ سلام بر پایان ۳۷ سال انتظار و ساعتها و روزها بیتابی برای رسیدن به لحظه دیدار.
سلام و درود پروردگار بی منتها بر قلوب آراسته به عشق و قدوم برخاسته به مشق! او قلم تکلیف دست می گیرد و می نویسد! خودش می نویسد! بر قامت ما …به به …باورکردنی نیست…عجب لذتی دارد مشق شدن زیر دست و قلم محبوب ازل،آن هم به هر صوم! به هر صوم در مسیر بندگی!…. […]
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر عشق یعنی گل به جای خار باش پل به جای این همه دیوار باش ظهر یک روز گرم تابستانی وارد مجموعه شدیم،تابلو ورودی:داتیس(صنایع غذایی نشاط آور یزد)،حسی شبیه به ورود به یک خانواده گرم و صمیمی همان ابتدای این واحد تولیدی-صنعتی وجود را […]
بهار یکی از باشکوه ترین فصل های طبیعت و زمزمه ای عاشقانه در سایه هنرمندی خداوند است و تمام شیرینی بهار امسال من نیز تو هستی!!!بهار وقتی تو باشی تنها آمدن فروردین و رفتن اسفند نیست در نگاه تو تمام فصل های پیش روی من شکوفه بهاری می دهد و پنجره ها به افتخار حظورت […]
دیدگاه بسته شده است.