تفکر اشیا/خداحافظی با انسان باوری

چرا خداوند انسان را آفرید؟ در جهان هستی رابطه انسان با عوامل محیط زندگی به دو نوع رابطه با اشیا و رابطه با اشخاص تقسیم می شود،ما در جهانی زندگی می کنیم سرشار از اشیا و شخصیت ها که اشیا دارای ماهیت واکنش ناپذیر و بدون درک هستند و در قالب تعریف شده ماهیت پیدا […]

چرا خداوند انسان را آفرید؟ در جهان هستی رابطه انسان با عوامل محیط زندگی به دو نوع رابطه با اشیا و رابطه با اشخاص تقسیم می شود،ما در جهانی زندگی می کنیم سرشار از اشیا و شخصیت ها که اشیا دارای ماهیت واکنش ناپذیر و بدون درک هستند و در قالب تعریف شده ماهیت پیدا می کنند.

اما انسان و از آن مهم تر شخصیت هر فرد موجودیت و واقعیت های دیگری دارد.شخصیت دارای اراده و آگاهی است و همین عناصر است که او را از اشیا متفاوت می گرداند.انسان به واسطه ذهنیتی که دارد می تواند به واسطه آن حد چیزی را به چیزی دیگر بدهد و انبوهی از ادراکات غیر حقیقی بسازد.

اما در وجود ما انسان ها گاهی تفکر اشیا به غلط ظهور و بروز پیدا می کند و ما را دچار شی انگاری شخصی می سازد.عجیب است که در برخورد با انسان های ساده دل و صادق نیز این تفکر کناره گیری نمی کند و هم چنان بر جان و  وجود طرف مقابل می تازد.شاید بتوان گفت وقتی در شخصیت طرف مقابل دنبال ارزش گذاری هایی از جنس عدد و رقم بگردیم به مرور از انسان باوری نسبت به  مخاطب مقابل فاصله گرفته و سعی می کنیم تنها برای آن یک قیمت مادی پیدا کرده و آن را مغلوب کنیم.

در رفتار نامناسب شی باوری یا بهتر است بگویم شی پروری، وقتی مخاطب از اخلاق صحبت می کند ، او را متهم به شعاردادن می کنیم و یا وقتی مخاطب ما از برنامه و آینده نگری سخن گفت، او را مغرور یا بلند پرواز می خوانیم و از تمام این موارد سخت تر این است که اگر فرد مقابل در برابر دیگاه شی نگر سکوت کند، اتهام نادانی و ناتوانی به آن وارد می شود.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
ضامن چشمان بارانی سلام

تفکر اشیا دنبال خریداری آدم های اطراف به نرخ اعداد و ارقام است و ادبیاتی با نگاه از بالا به پایین دارد، هر چقدر زاویه دید در این تفکر به از دست دادن فهمی برای درک تفاوت های انسان و اشیا نزدیک است، انسان باوری نیز به حاشیه کشیده شده و گاهی حتی به مرز نابودی می رسد.

نوشتن این جملات پس و پیش حاصل تجربه ای سخت و چند ساعته برای نشستن پشت میزی است که من به صورت یک رباط و شی برای قیمت گذاری افکارم قرار گرفتم و بعد از آن ملاقات ساعت ها به علت هجمه های فکری توان دست بردن به قلم نداشتم.دردی وسیع تر از این وجود ندارد که حملۀ مخاطب را با تکنیک های غلط و غیر علمی در مقابل سادگی خودت با عمق جان احساس کنی و به احترام طرف مقابل بسیاری از موارد را به سکوت بگذرانی.

باورهای ما به منزله پنجره هایی هستند که ما از طریق آنها دنیا را تماشا می کنیم و برطبق باورمان احساس میکنیم و آن احساس ایجاد شده ، طرز فکر ما را درست کرده و رفتارها و شخصیتمان را شکل میدهد.هر چند سیستم عصبی و برنامه های فکری من به طور کلی منجمد شده و بهم ریخته از فشار ملاقات پر تاکتیک و مذاکره برد برد امروز است اما خرسندم که در این ماجرا به برابری رسیدم و در پایان سادگی و شفافیت را در دستم محکم گرفته و اعداد و ارقام خرید و فروش تفکر را جا گذاشته و به همین گوشه دنج اتاقم برگشتم.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
به نام پدر در خانه طبیعت

لحظه ای این جمله به ذهنم رسید: شما با رفتاری که با دیگران میکنید به آنها می گویید که با شما چگونه رفتار بکنند …اما بعد از این ملاقات فکر نمی کنم روزی برسد که بتوانم چنین میزی را با چنین تفکری حتی برای اجرای یک نمایش کوتاه کنار هم بگذارم و مخاطبم را  تنها از یک بعد آن هم  نگاه بازاریابی با تکنیک تخریب و مقاومت آزمایش کنم.

به راستی چگونه می توان با انسان باوری خداحافظی کرد و از هر جسمی که روح و اندیشه ای فراتر از تمام اشیا دارد، خواست که در قالب شی و سودآوری یک بعدی ظاهر شود،هر کار و عملی که بدون اندیشه و باور شکل بگیرد به سرانجام متعالی نخواهد رسید.

 

(Visited 18 times, 1 visits today)