هنر عاشقانه دردکشیدن

برای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد، نه می توان فریاد زد،نه می توان تمامیت درد را برای همدلی دیگران بازگو کرد،برای بعضی دردها فقط می توان به آرامی نگاه کرد…سر پایین انداخت و با یک دست، دست دیگر را فشرد.این روزها زیاد جلوی آیینه می ایستم و خودم را در آن می بینم و […]

برای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد، نه می توان فریاد زد،نه می توان تمامیت درد را برای همدلی دیگران بازگو کرد،برای بعضی دردها فقط می توان به آرامی نگاه کرد…سر پایین انداخت و با یک دست، دست دیگر را فشرد.این روزها زیاد جلوی آیینه می ایستم و خودم را در آن می بینم و دست روی شانه های تصویرم می گذارم و می گویم، صبورانه بمان، بساز و تا آخرین فرصت برای بودن مهربان باش.

من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس

بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است

و این روزها سعی می کنم زندگی را از چارچوب نگاه تو ببینم تا دنیای پیش چشمانت روزگارانی را برایم رقم بزند که حساب درد از آن جدا باشد.با تمام بی سر و سامانی و در هیاهوی زندگی،دریافته ام که در معاماهای سخت نباید تنها دویدن و تنها غصه خوردن را انتخاب کنم و زمزمه نام تو و به امید تو آرام گام برداشتن، هنر عاشقانه درد کشیدن است.

از دست رفتن و پرواز ابدی پشتوانه های زندگی ات جوانی و پر توانی نمی فهمد، وقتی پناه خانه برود، دل می رود و دل که رفت تارهای موی سفید یکی یکی به جان می نشیند و دردی می آید به حجم کوه که رفتنش دل آدمی را با خود به سفری بی بازگشت می برد و تنها توکل و توسل به خداوند روزگار را گذرا و وظیفه تلاش برای ساختن را سنگین تر می سازد.

خداوندا برای تجربه هنر عاشقانه درد کشیدن توفیقی روز افزون نیاز است و رحمت و عنایتی خاص از سوی تو،مهربانا آرزوهای بزرگی در دل دارم و افکار زیادی در سر، مرا توانی دوباره و جانی کارآمد ببخش، از تو می خواهم سلامتی ام را در مسیر خدمت به مردم و جامعه و خلق روزهای ماندگار و پر اثر به عنایت خاص خودت گره بزنی تا بتوانم با توکل به مهرت خوب بودن و خوب ماندن را تمرین کنم.

برای مطالعه بیشتر پیشنهاد می شود :
فردا باز به تو فکر خواهم کرد

خدایا…پروردگارا…کمکم کن، کمکم کن که  بتوانم پنچره ی دلم را روبه حقیقت بگشایم

خدایا…یاریم کن که مرغ خسته دلم راکه دیری است دراین قفس زندانی است، درآسمان آبی عشق تو پرواز دهم

مهربانا…یاریم کن که شوق پرواز را همیشه درخود زنده نگهدارم

خدایا…توخود می دانی که بدترین درد برای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن  ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است…پس تو ای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه روز به تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم

خدایا هروقت که خواستم زبان به حمد وثنایت بگشایم.اشک در دیدگانم جمع شدوبغض شرم  وپشیمانی ازگناهان دیگرمجال سخن گفتنم نداد.

یا رب به این پرندۀ اسیر پر وبالی ده تا خودش را ازاین قفس رهایی بخشد وطعم آزادی ورهایی را تجربه کند .

مرا فرصتی ده تاپاک بودن راتجربه کنم وبتوانم حتی برای یک لحظه آنچه باشم که تومی خواهی

خدایا، چگونه می توانم رو به سوی تو بیاورم وزبان به حمدوثنایت بگشایم درحالی که خودازکرده خویش آگاهم .چگونه می توانم محب توباشم درحالی که برعهد وپیمانی که باتو بسته ام وفادارنبوده ام.

بار الهی،توازعلاقه ی من نسبت به خودت آگاهی ومی دانی که چقدر مشتاق رسیدن به توام.

همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است.

بار الهی ها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی که درانتظارمن است .ازاین بیابان وشوره زاری که درپیش روی من است

 می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیایدآرزوی رسیدن به تو را این بار ازمن بستاند.

پس ای پروردگاربی همتا  به لطف وکرم خویش مرا ازمرداب رهایی ده وتوانی ده وجود خویشتن را از هرچه بدی است پاک کنم.

خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم
(Visited 21 times, 1 visits today)